معنی پراشیده پراشیده((پَ دِ)) پریشان، پراکنده، برباد داده، بی خود گردیده تصویر پراشیده فرهنگ فارسی معین
پراشیده پراشیده پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مِثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰) فرهنگ فارسی عمید
پراشیده پراشیده پریشان شده. (برهان) (شعوری). پراکنده گشته. (شعوری). پراکنده. پریشان. ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده. پشولیده. پاچیده. پاشیده. پرت و پلا. ترت و پرت. پریش. پریشیده. پخش. متفرق. ریخته پاشیده: مجلس پراشیده همه میوه خراشیده همه زر بپاشیده همه بر چاکران کرده یله. شاکربخاری. ، برباد داده، بیخود گردیده. (برهان) لغت نامه دهخدا