جدول جو
جدول جو

معنی تراشیده

تراشیده
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تراشیده

تراشیده

تراشیده
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار

تراشیده

تراشیده
هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند، چوب، تخته و غیره
تراشیده
فرهنگ فارسی معین

تراشیده

تراشیده
سترده و خراشیده و رندیده. (ناظم الاطباء) ، آنچه پس از تراشیدن بحاصل آید: چوب تراشیده، ریش تراشیده، سنگ تراشیده، صاف و هموار.
- ناتراشیده، خشن. ناهموار. نادرست. خلاف عقل و ادب:
بیک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا

پراشیده

پراشیده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
پراشیده
فرهنگ لغت هوشیار