- تاراندن
- زجر کردن، ترساندن، پراکنده و طرد نمودن
معنی تاراندن - جستجوی لغت در جدول جو
- تاراندن
- راندن، دور کردن، بیرون کردن، پراکنده کردن
- تاراندن ((دَ))
- دور کردن، ترسانیدن، تارانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بارانیدن
با ناخن روی پوست بدن کشیدن
سخت افروختن، تابانیدن
تازاندتازاند خواهد تازاند بتازان تازاننده تازانده) دواندن تاختن تازانیدن
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
پراکنده شده، از هم پاشیده
باز راندن، دفع کردن، دور ساختن
سبب باریدن شدن، چیزی را مانند باران فروریختن
درخشان و روشن ساختن، برافروختن، گرم کردن
تاب دادن، پیچ دادن
تاب دادن، پیچ دادن
دواندن اسب و سایر چهارپایان، دوانیدن، به تاخت درآوردن، دواندن
باز راندن وضع کردن: (خوب واراندن) : (عاز لا نشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند) (مثنوی)
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تابانیدن
پراکنده، متفرق، دور کرده، ترسانیده
پراکنده، رانده شده
کشیدن سر ناخن یا وسیله ای زبر بر روی پوست بدن برای رفع خارش آن
Irradiate
облучать
bestrahlen
опромінювати
napromieniować
irradiar
irradiare
irradiar
irradier
bestralen
ฉายรังสี
memancarkan