معنی تاراندن تاراندن دور کردن، طرد کردن، راندن، پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختنمتضاد: مجتمع شدن، فراری دادن، گریزاندن فرهنگ واژه مترادف متضاد