معنی تاراندن - فرهنگ فارسی معین
معنی تاراندن
تاراندن((دَ))
دور کردن، ترسانیدن، تارانیدن
تصویر تاراندن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تاراندن
تاراندن
تاراندن
پراکندن و متفرق ساختن و دور کردن. (فرهنگ نظام) : برو این اطفال را که بازی می کنند از آنجا بتاران. (فرهنگ نظام). زجر کردن. تار کردن. ترسانیدن. پراکندن: تو همه کلفتها (خادمه ها) ی مرا با بدزبانی می تارانی. رجوع به تار کردن شود
لغت نامه دهخدا
تاراندن
تاراندن
دور کردن، طرد کردن، راندن، پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن متضاد: مجتمع شدن، فراری دادن، گریزاندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازاندن
تازاندن
تازاندتازاند خواهد تازاند بتازان تازاننده تازانده) دواندن تاختن تازانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تارانیدن
تارانیدن
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.