شتابی کردن بسوی کسی و شتافتن. (ناظم الاطباء). شتابی کردن. (منتهی الارب). شتافتن به چیزی. (از اقرب الموارد) ، تازگی. نوی، ابداع. ابتکار: سرحد خلقت شده بازار او بکری قدرت شده در کار او. نظامی
شتابی کردن بسوی کسی و شتافتن. (ناظم الاطباء). شتابی کردن. (منتهی الارب). شتافتن به چیزی. (از اقرب الموارد) ، تازگی. نوی، ابداع. ابتکار: سرحد خلقت شده بازار او بکری قدرت شده در کار او. نظامی
مأخوذ از تازی، کلمه مبهم است: عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان. فلان و بهمان: گفت آری گر وفا بینم نه مکر مکرها بس دیده ام از زید و بکر. مولوی. تا زاهد عمر و بکر و زیدی اخلاص طلب مکن که شیدی. (گلستان)
مأخوذ از تازی، کلمه مبهم است: عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان. فلان و بهمان: گفت آری گر وفا بینم نه مکر مکرها بس دیده ام از زید و بکر. مولوی. تا زاهد عمر و بکر و زیدی اخلاص طلب مکن که شیدی. (گلستان)
شتر بچه یا شتر جوانه یا شتر پنجساله تا شش ساله، یا شتر بچه ای بسال دوم درآمده تا اینکه دندان نیش افکند یا شتر بچۀ دوساله ای بسوم درآمده یا شتر بچه ای که دندان نیش نه برآورده باشد. ج، بکر، بکران، بکار و بکاره یا بکاره. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه و القلوص بمنزل الجاریه و البعیر بمنزله الانسان و الجمل بمنزله الرجل و الناقۀ بمنزله المراءه.
شتر بچه یا شتر جوانه یا شتر پنجساله تا شش ساله، یا شتر بچه ای بسال دوم درآمده تا اینکه دندان نیش افکند یا شتر بچۀ دوساله ای بسوم درآمده یا شتر بچه ای که دندان نیش نه برآورده باشد. ج، بَکُر، بُکران، بِکار و بِکاره یا بَکاره. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه و القلوص بمنزل الجاریه و البعیر بمنزله الانسان و الجمل بمنزله الرجل و الناقۀ بمنزله المراءه.
دهی از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. سکنه آن 610 تن. آب از چشمه. محصول آنجا انجیر، مویز، گل سرخ، گردو، انگور، زغال، لبنیات. شغل اهالی آن باغداری، گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) ، امیرزاده، بزرگزاده. نجیب زاده. (فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. سکنه آن 610 تن. آب از چشمه. محصول آنجا انجیر، مویز، گل سرخ، گردو، انگور، زغال، لبنیات. شغل اهالی آن باغداری، گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) ، امیرزاده، بزرگزاده. نجیب زاده. (فرهنگ فارسی معین)
دوشیزه، یقع علی الرجل و المراءه. ج، ابکار. (منتهی الارب). دوشیزه، در مرد و زن هر دو گویند. ج، ابکار. (ناظم الاطباء). دوشیزه. (غیاث) (مهذب الاسماء). عذراء. مرد و زنی که هنوز همخوابگی نکرده باشند.
دوشیزه، یقع علی الرجل و المراءه. ج، ابکار. (منتهی الارب). دوشیزه، در مرد و زن هر دو گویند. ج، ابکار. (ناظم الاطباء). دوشیزه. (غیاث) (مهذب الاسماء). عذراء. مرد و زنی که هنوز همخوابگی نکرده باشند.
ابوبکره نقیع، صحابی بود که پدرش حارث یا مسروح نام داشت و او چون در روز طایف از قلعه برچرخ آویخته بزیر آمد آن حضرت صلی الله علیه وآله او رابه ابوبکره کنیت کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بکل السویق بالدقیق. (منتهی الارب). آمیختن پست را با آرد. (از ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن، بکیله ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گرفتن بکیله را. (ناظم الاطباء). بکیل ساختن. (تاج المصادر بیهقی)
ابوبکره نقیع، صحابی بود که پدرش حارث یا مسروح نام داشت و او چون در روز طایف از قلعه برچرخ آویخته بزیر آمد آن حضرت صلی الله علیه وآله او رابه ابوبکره کنیت کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بکل السویق بالدقیق. (منتهی الارب). آمیختن پِسْت را با آرد. (از ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن، بکیله ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گرفتن بکیله را. (ناظم الاطباء). بکیل ساختن. (تاج المصادر بیهقی)
چرخ چاه و آن چوبی گرد باشد که بر آن جویچه مانندی کنده و رسن بر وی گذاشته آب کشند. (منتهی الارب). چرخ چاه که با آن آب کشند. ج، بکر، بکرات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چرخ چاه. (مهذب الاسماء). چرخی که بر سر چاه نصب کنند. (غیاث) : و هی عجلات تکون للواحده منهن أربع بکرات کباّر. (ابن بطوطه، ارابه ها یا چرخهایی است که یکی از آنها چهار چرخ بزرگ دارد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بکران شود: به لوح پای و به پا چاه و قرقره بکره به نایژه بمکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی.
تأنیث بکر. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه. (از منتهی الارب)
چرخ چاه و آن چوبی گرد باشد که بر آن جویچه مانندی کنده و رسن بر وی گذاشته آب کشند. (منتهی الارب). چرخ چاه که با آن آب کشند. ج، بَکَر، بکرات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چرخ چاه. (مهذب الاسماء). چرخی که بر سر چاه نصب کنند. (غیاث) : و هی عجلات تکون للواحده منهن أربع بکرات کباَّر. (ابن بطوطه، ارابه ها یا چرخهایی است که یکی از آنها چهار چرخ بزرگ دارد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بکران شود: به لوح پای و به پا چاه و قرقره بکره به نایژه بمکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی.
تأنیث بَکر. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه. (از منتهی الارب)