جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بکره

بکره

بکره
بامداد. پگاه. (منتهی الارب). بامداد. پگاه. یقال أتیته بکره، أی باکراً. ج، بُکَر. (ناظم الاطباء). بامداد. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27) (غیاث) (مهذب الاسماء). صباح. سحر. غدوه. غدات. مقابل عشی: بکرهً و عشیاً (قرآن 11/19). مقابل اصیل: بکرهً و أصیلاً (قرآن 5/25).
- بکرۀ حساب، صبح محشر است. (انجمن آرا).
- بکرۀ حیات، کنایه از ایام شباب. (انجمن آرا) ، خران بانشاط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بکره

بکره
چرخ چاه و آن چوبی گرد باشد که بر آن جویچه مانندی کنده و رسن بر وی گذاشته آب کشند. (منتهی الارب). چرخ چاه که با آن آب کشند. ج، بَکَر، بکرات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چرخ چاه. (مهذب الاسماء). چرخی که بر سر چاه نصب کنند. (غیاث) : و هی عجلات تکون للواحده منهن أربع بکرات کباَّر. (ابن بطوطه، ارابه ها یا چرخهایی است که یکی از آنها چهار چرخ بزرگ دارد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بکران شود:
به لوح پای و به پا چاه و قرقره بکره
به نایژه بمکوک و به تار و پود ثیاب.
خاقانی.

تأنیث بَکر. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

بکره

بکره
ابوبکره نقیع، صحابی بود که پدرش حارث یا مسروح نام داشت و او چون در روز طایف از قلعه برچرخ آویخته بزیر آمد آن حضرت صلی الله علیه وآله او رابه ابوبکره کنیت کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بکل السویق بالدقیق. (منتهی الارب). آمیختن پِسْت را با آرد. (از ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن، بکیله ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گرفتن بکیله را. (ناظم الاطباء). بکیل ساختن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا