جدول جو
جدول جو

معنی بَجَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو

بَجَّلَ
احترام گذاشتن، ارج نهادن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پایین زدن، لگد زدن
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
راه اندازی کردن، پر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
آسان کردن، آسان
دیکشنری عربی به فارسی
بوسیدن، قبل از
دیکشنری عربی به فارسی
کلّی بودن، او تکمیل کرد
دیکشنری عربی به فارسی
داغ کردن، خطّ چشم درست کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
نمونه بودن، مانند
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
زیبا کردن، شتر
دیکشنری عربی به فارسی
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
مبادله کردن، او مبادله کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نشان دادن، بین
دیکشنری عربی به فارسی
سفید کردن، تخم مرغ
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
کند کردن، سرعتش را کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
حق دادن، او واجد شرایط بود
دیکشنری عربی به فارسی
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
دیکشنری عربی به فارسی
سادە کردن، تمدید کنید
دیکشنری عربی به فارسی
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرد کردن، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
غبار پاشیدن، شستن، پاکسازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی