- بَجَّلَ
- احترام گذاشتن، ارج نهادن
معنی بَجَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایین زدن، لگد زدن
منطقی کردن، ذهن
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
ویرایش کردن، عدالت
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
راه اندازی کردن، پر کردن
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
طولانی کردن، طول
آسان کردن، آسان
بوسیدن، قبل از
کلّی بودن، او تکمیل کرد
داغ کردن، خطّ چشم درست کرد
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
نمونه بودن، مانند
گمراه کردن، او گمراه کرد
زیبا کردن، شتر
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
مبادله کردن، او مبادله کرد
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
نشان دادن، بین
سفید کردن، تخم مرغ
لکّه انداختن، پاشیدن
کند کردن، سرعتش را کم کرد
حق دادن، او واجد شرایط بود
خانگی کردن، اهلی کرد
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
سادە کردن، تمدید کنید
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
سرد کردن، سرد
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
لوس کردن، متنعّم کردن
غبار پاشیدن، شستن، پاکسازی کردن