- بشکول
- چست و جلد و چابک، هشیار، قوی هیکل، حریص در کارها
معنی بشکول - جستجوی لغت در جدول جو
- بشکول
- چابک، چالاک، کاری، زحمت کش، حریص،
برای مثال هرچه یابی وز آن فرومولی / نشمرند از تو به بشکولی (عنصری - ۳۷۰)
- بشکول ((بَ یا بِ))
- مرد جلد و چابک و مجرب در کارها، وشکول، بژکول
- بشکول ((بِ یا بَ))
- جلد و هوشیار، نیرومند، حریص در کارها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد قوی هیکل و جلد، رنجکش، حریص در کارها
باشکوه وعظمت
هندی بارش بارشگاهان باران برسات (در هند)، فصل باران هند برسات
چابک و چالاک، کاری، حریص در کار
باشکوه، دارای شکوه، باشوکت و هیبت
بشکول، چابک، چالاک، کاری، زحمت کش، حریص
موسم بارندگی، بارسات، پشکال، برشکال، پرشکال
ظرفی که درویشان دوره گرد به ساق دست خود آویزان می کنند و جنس آن از فلز و سفال می باشد
مرد جلد و چابک و مجرب درکارها
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرفی ساخته شده از پوست میوه ای شبیه نارگیل یا فلز و سفال که درویشان آن را با زنجیری به شانه بیآویزند
ویژگی پایه ای که در آن خبن و کفّ در فاعلاتن جمع شده باشد که حاصل آن فعلات است، اسبی که در پایش سفیدی باشد یا پابند به آن زده باشند
نارگیل دریایی، ظرفی فلزی یا سفالی مخصوص درویشان که معمولاً بر آن عبارات و اشعاری کنده شده، در قدیم این ظرف را از میوۀ کشکول می ساختند، کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه و قطعۀ ادبی مثلاً کشکول شیخ بهایی
تیز دست چست و چالاک ماهر، گزارنده کارها کار ساز، باهوش، دانش بینش، در کلمات مرکب معنی (بشولنده) دهد: کار بشول
کجک کلید چوب کجی که کلیدان را بدان گشایند بشکله
بسکله، کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
بشولیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بشولنده، برای مثال کاربشولی که خرد کیش شد / از سر تدبیر و خرد بیش شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
چالاک، باهوش، کارساز
حریص بودن در کارها
چابکی کردن، چالاکی کردن، حریص بودن در کارها