معنی وشکول
- وشکول
- چابک و چالاک، کاری، حریص در کار
واژههای مرتبط با وشکول
وشکول
- وشکول
- مرد جلد و چابک و مجرب درکارها
وشکول
- وشکول
- مرد جلد و چابک و مجرب در کارها، بشکول، بژکول
بشکول
- بشکول
- چست و جلد و چابک، هشیار، قوی هیکل، حریص در کارها
وشکولی
- وشکولی
- چستی، چالاکی، چابکی
بشکول
- بشکول
- چابک، چالاک، کاری، زحمت کش، حریص،
برای مِثال هرچه یابی وز آن فرومولی / نشمرند از تو به بشکولی (عنصری - ۳۷۰)
کشکول
- کشکول
- ظرفی که درویشان دوره گرد به ساق دست خود آویزان می کنند و جنس آن از فلز و سفال می باشد
وشکون
- وشکون
- گوشت عضوی از بدن کسی را بین دو انگشت فشردن
ونکول
- ونکول
- کار لازم امر ضروری
بشکول
- بشکول
- مرد جلد و چابک و مجرب در کارها، وشکول، بژکول
