- بشوریدن
- نفرین، دعای بد کردن
معنی بشوریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بشوریدن
- لعن کردن، نفرین کردن
- بشوریدن ((بُ دَ))
- لعن کردن، نفرین کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیدن ودانستن، نگریستن، بشوریدن
شکار کردن
آشوردن
نفرین کردن، لعن کردن
بشوریدن، لعن کردن، نفرین کردن
شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشردن، فاشورانیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
جانوری را شکار کردن، شکردن، اصطیاد، صید کردن، اشکردن، شکریدن، شکاریدن، اقتناص
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
ژولیده شدن، ژولیده ساختن
اسفرزه لاتینی تازی شده اسفرزه سبیوش
ریختن، پاشیدن
وحشت کردن، ترسیدن
حریص بودن در کارها
رخنه کردن
کاشتن
امید داشتن، توقع
شورانیده در هم کرده
آشفته کردن آشوفتن، یاآشوبیدن مغز پریشان ساختن حواس، منقلب شدن متغیر شدن، خشمگین شدن غضبناک گردیدن، شور و غوغا کردن، فتنه انگیختن فساد برپا کردن تفتین
کسب بو کردن
پنداشتن و اندیشیدن
تیمار کردن، بار آوردن
بر هم زدن پاشیدن بشولیدن
امید داشتن، توقع داشتن، برای مثال نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری - ۳۶۶)
خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، پشکلیدن برای مثال یاسمن لعل پوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیل گوش نقطه زد و بشکلید (کسائی - ۳۳)
چابکی کردن، چالاکی کردن، حریص بودن در کارها
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره