معنی بشکریدن بشکریدن جانوری را شکار کردن، شکردن، اصطیاد، صید کردن، اشکردن، شکریدن، شکاریدن، اقتناص تصویر بشکریدن فرهنگ فارسی عمید
بشکلیدن بشکلیدن خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز، پِشکِلیدَن برای مِثال یاسمن لعل پوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیل گوش نقطه زد و بشکلید (کسائی - ۳۳) فرهنگ فارسی عمید