کوه کوچک و پشته ای خرد که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان) (آنندراج). پشتۀ کلان و کوه کوچک را گویند که میان صحرا واقع شده باشد. (هفت قلزم) ، بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار: چو پیل دمنده مر او را بدید بکردار کوهی بر او بردوید. فردوسی. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردویدبر او بر بروز بیست. ناصرخسرو. ، به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود
کوه کوچک و پشته ای خرد که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان) (آنندراج). پشتۀ کلان و کوه کوچک را گویند که میان صحرا واقع شده باشد. (هفت قلزم) ، بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار: چو پیل دمنده مر او را بدید بکردار کوهی بر او بردوید. فردوسی. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردویدبر او بر بروز بیست. ناصرخسرو. ، به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
بِرِنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کُرَنج، گُرَنج، اَرُز
تنگ زبرین ستور. (یادداشت مؤلف). تنگ دوم باشد از دو تنگ زین و بمعنی تنگ بالا است که آنرا زبرتنگ نیز خوانند. (آنندراج) (برهان). تنگ دویم از زین اسب. (ناظم الاطباء) : بگسلد بر اسب عشق عاشقان برتنگ صبر چون کشد بر چنگ خویش از موی اسب او تنگ تنگ. منوچهری. یک ران ترا خم فلک زین طوقش قمر و مجره برتنگ. شرف شفروه (آنندراج). ز دودمان جلال توآسمان طفلی است فکنده دایۀ صنعش زکهکشان برتنگ. رکن الدین.
تنگ زبرین ستور. (یادداشت مؤلف). تنگ دوم باشد از دو تنگ زین و بمعنی تنگ بالا است که آنرا زبرتنگ نیز خوانند. (آنندراج) (برهان). تنگ دویم از زین اسب. (ناظم الاطباء) : بگسلد بر اسب عشق عاشقان برتنگ صبر چون کشد بر چنگ خویش از موی اسب او تنگ تنگ. منوچهری. یک ران ترا خم فلک زین طوقش قمر و مجره برتنگ. شرف شفروه (آنندراج). ز دودمان جلال توآسمان طفلی است فکنده دایۀ صنعش زکهکشان برتنگ. رکن الدین.
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری خوسف. جایی است دامنه، معتدل و دارای 141 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غله، بادام، عناب و کار مردم زراعت، مالداری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری خوسف. جایی است دامنه، معتدل و دارای 141 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غله، بادام، عناب و کار مردم زراعت، مالداری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دیوث. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب. سوزنی. ، ابله. (آنندراج). احمق. (برهان) ، بی اندام. (آنندراج)
دیوث. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب. سوزنی. ، ابله. (آنندراج). احمق. (برهان) ، بی اندام. (آنندراج)
چیزی که رنگ و جنسش خوش نباشد. (ناظم الاطباء). زشت رنگ. (آنندراج). که لونی نامطبوع دارد. (یادداشت مؤلف) : پس بیکبار بگشاید و بسیاری خون بدرنگ برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون مزاج آدمی گل خوار شد زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد. مولوی
چیزی که رنگ و جنسش خوش نباشد. (ناظم الاطباء). زشت رنگ. (آنندراج). که لونی نامطبوع دارد. (یادداشت مؤلف) : پس بیکبار بگشاید و بسیاری خون بدرنگ برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون مزاج آدمی گِل خوار شد زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد. مولوی
قابل بردن. قابل حمل: شتروار سیصد ز گستردنی ز چیزی که بد شاه را بردنی. فردوسی. ز چیزی که در گنج بد بردنی ز پوشیدنیها و گستردنی. فردوسی. به اندازۀ هریکی چیز داد بپوشیدشان بردنی نیز داد. نظامی
قابل بردن. قابل حمل: شتروار سیصد ز گستردنی ز چیزی که بد شاه را بردنی. فردوسی. ز چیزی که در گنج بد بردنی ز پوشیدنیها و گستردنی. فردوسی. به اندازۀ هریکی چیز داد بپوشیدشان بردنی نیز داد. نظامی