جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برنگ

برنگ

برنگ
بِرِنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کُرَنج، گُرَنج، اَرُز
برنگ
فرهنگ فارسی عمید

برنگ

برنگ
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. سکنۀ آن 107 تن است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نوعی از سماروغ که دراز و سرخ باشد و یا خرد و سیاه. (منتهی الارب). نوعی از کماه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان).
- بنوبرنیق، بطنی است از عرب، و یا برنیق مردی از بنی سعد بوده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

برنگ

برنگ
ویتوس. (1680- 1741 میلادی). دریانورد دانمارکی. وی بسال 1728 میلادی تنگه و دریای برنگ را کشف کرد و آنها به اسم او نامیده شدند. (از فرهنگ فارسی معین). برینگ
لغت نامه دهخدا

برنگ

برنگ
اندوخته و ذخیره و پس انداز. (برهان). نفع و سود و حاصل و ذخیره و اندوخته. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

برنگ

برنگ
دارای رنگ و لون. (ناظم الاطباء). این کلمه در ناظم الاطباء به فتح اول است اما ظاهراً باید مرکب از ب ِ + رنگ باشد، به معنی بارنگ و دارای رنگ: تلوّن، برنگ شدن. (تاج المصادر بیهقی).
- برنگ دادن، رنگ کردن چیزی را. (آنندراج) :
گذشت عید بهار و ز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
میرزا صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

برنگ

برنگ
برنج کابلی و آن تخمی است دوایی که بیشتر از کابل آوردند. (برهان). قسمی از هلیله. (ناظم الاطباء). برنج کابلی. (الفاظالادویه). رجوع به برنج و برنج کابلی شود
برنج، که آلیاژی است. (از فرهنگ فارسی معین). از آن در ساختن اشیاء فلزی استفاده کنند. رجوع به برنج شود
لغت نامه دهخدا