معنی کردنگ
- کردنگ
- بدهیکل
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گردنگل، انوک، ریش کاو، نابخرد، شیشه گردن، گول، خل، کم عقل، تاریک مغز، سبک رای، خرطبع، دنگل، دنگ، بدخرد، خام ریش، تپنکوز، فغاک، چل، بی عقل، کاغه، کهسله، غمر، کانا، غتفره، لاده، دبنگ
واژههای مرتبط با کردنگ
کردنگ
- کردنگ
- احمق، کودن، نفهم
کردنگ
- کردنگ
- ابله، احمق، بد هیکل، بداندام
کردنگ
- کردنگ
- دنگ. دنگل. (فرهنگ فارسی معین). گردنگ. کردنگل. دیوث. (برهان) (آنندراج). پشت پایی. هیز. غلتبان. (یادداشت مؤلف) ، ابله. (برهان) (آنندراج). احمق. (فرهنگ فارسی معین) ، بی اندام. (برهان) (آنندراج). بدهیکل. (فرهنگ فارسی معین). کرتنکلا. رجوع به گردنگ و کردنگل شود
اردنگ
- اردنگ
- لگدی که با نوک پا بر کفل کسی بزنند تیپا زهکونی سر چنگ
کردنی
- کردنی
- لایق و شایستۀ انجام دادن،
برای مِثال خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاری است کردنی (حافظ - ۹۵۶)
بردنگ
- بردنگ
- برندک، تپه، پشته، تل، کوه کوچک
اردنگ
- اردنگ
- لگدی که با پشت پا یا سر زانو به پشت کسی می زنند، تیپا
کردنی
- کردنی
- قابل اجرا انجام دادنی مقابل نا کردنی نکردنی: (و اما چیز که مجهول بود از: کردنی یا دانستنی: و آنرا ندانند و دانند که ندانند. ) (دانشنامه طبیعی)
کردنگل
- کردنگل
- ابله احمق، بد هیکل بی اندام، دیوث قلتبان
