معنی کردنگ
- کردنگ (کَ دَ)
- دنگ. دنگل. (فرهنگ فارسی معین). گردنگ. کردنگل. دیوث. (برهان) (آنندراج). پشت پایی. هیز. غلتبان. (یادداشت مؤلف) ، ابله. (برهان) (آنندراج). احمق. (فرهنگ فارسی معین) ، بی اندام. (برهان) (آنندراج). بدهیکل. (فرهنگ فارسی معین). کرتنکلا. رجوع به گردنگ و کردنگل شود
