جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بردنگ

بردنگ

بردنگ
کوه کوچک و پشته ای خرد که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان) (آنندراج). پشتۀ کلان و کوه کوچک را گویند که میان صحرا واقع شده باشد. (هفت قلزم) ، بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار:
چو پیل دمنده مر او را بدید
بکردار کوهی بر او بردوید.
فردوسی.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردویدبر او بر بروز بیست.
ناصرخسرو.
، به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود
لغت نامه دهخدا

برتنگ

برتنگ
تنگی که بالای زین اسب می بندند، زبرتنگ، بندی که با آن اطفال را در قنداق یا در گهواره می بستند
برتنگ
فرهنگ فارسی عمید