جدول جو
جدول جو

معنی برافراختن - جستجوی لغت در جدول جو

برافراختن
نصب کردن، انتصاب برافراختن، برافراشتن برافراختن، برافراشتن
تصویری از برافراختن
تصویر برافراختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برافراشتن
تصویر برافراشتن
بلند کردن، بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برافراشتن
تصویر برافراشتن
((~. اَ تَ))
بالا بردن پرچم، بنا کردن ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برافراشتن
تصویر برافراشتن
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فراشتن، افراختن، اوراشتن، فراختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برافروخته
تصویر برافروخته
ملتهب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درافروختن
تصویر درافروختن
افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
از میان بردن نابود کردن، رسم و عادتی را از بین بردن قانون و مقرراتی را ملغی کردن، منقرض کردن (پادشاهی دولت سلسله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برافروخته
تصویر برافروخته
روشن شده، خشمگین شده، رایج، با رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانداختن
تصویر برانداختن
((بَ اَ تَ))
از بین بردن، سرنگون کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افراختن
تصویر افراختن
برداشتن و بلند ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراختن
تصویر افراختن
((اَ تَ))
بلند کردن، بالا بردن، فراختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افراختن
تصویر افراختن
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، فراشتن، اوراشتن، فراختن
فرهنگ فارسی عمید