معنی سر برافراختن سر برافراختن (حَ شُ دَ) طغیان کردن: چو جایی ز دشمن بپرداختی دگر بدکنش سر برافراختی. فردوسی. ، افتخار کردن. مباهات نمودن: به خون ریختن سر برافراخته ست بسی را بناحق سر انداخته ست. نظامی لغت نامه دهخدا