جدول جو
جدول جو

معنی اوگار - جستجوی لغت در جدول جو

اوگار
(اَ / اُو)
جراحت پشت چاروا. (ناظم الاطباء) (برهان) (هفت قلزم) ، مطلق مرکوب:در بختیاری خان گفت: اولاغی ایاهه، (الاغی می آید) و دوربینی بدست داشت دوربین را گرفتم و دیدم گفتم الاغ بنظرم نباشد گفت اولاغ پیش ما مطلق مرکوب است از خر و استر و اسب و گاو و اشتر، پیک، قاصد.
- اولاغ گرفتن، سخره گرفتن چهارپا. (یادداشت مؤلف) : هیچ آفریده ای به هیچ نوع پیرامون غلات ایشان نگردد و چهارپای ایشان به اولاغ نگیرد. (فرمان سلطان احمد جلایر در حق صدرالدین موسی جد صفویه محفوظ در کتاب خانه ملی پاریس، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوقار
تصویر اوقار
وقرها، سنگینی ها، کنایه از سنگین و باوقار بودن، کنایه از بردباری ها، جمع واژۀ وقر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوطار
تصویر اوطار
وطرها، حاجت ها، نیاز ها، جمع واژۀ وطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوبار
تصویر اوبار
اوباردن، پسوند متصل به واژه به معنای اوبارنده مثلاً جگراوبار، جهان اوبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوگار
تصویر گوگار
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوتار
تصویر اوتار
وترها، زه کمان ها، جمع واژۀ وتر
وترها، فرد ها، طاق ها، تنهایان، در فقه نمازهایی که فقط یک رکعت دارد، جمع واژۀ وتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
ابزار، جمع واژۀ وزر، وزر ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افگار
تصویر افگار
آزرده، برای مثال هم به جان خسته هم به تن رنجور / هم به خون غرق هم ز غم افگار (رشیدالدین وطواط- مجمع الفرس - افگار)، خسته، رنجور، زخمی، زخم دار
افگار شدن: آزرده شدن، زخمی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
وکرها، آشیانۀ پرنده ها، جمع واژۀ وکر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بر وزن و معنی افکار است که جراحت پشت چاروا باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وکر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آشیانۀ مرغ. رجوع به وکر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افزار و ابزار وآلت. (ناظم الاطباء). آلات و ادوات کارگران. (غیاث اللغات). دست افزار پیشه وران. (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وزر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وزر شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پادشاه انگلوساکسن ملقب به ازلینگ بمعنی بلندآوازه. او حقاً وراثت تخت و تاج داشت لکن در اول هارلد و سپس در 1066 میلادی گیوم فاتح حق ویرا غصب کردند و او مجبور شد تا از حق وراثت خویش دست کشد وبقیۀ عمر را در خدمت گیوم با صداقت تام بگذراند
یکی از پادشاهان آنگلوساکسن ملقب به صلح پرور متولد بسال 942 میلادی وی پس از مرگ برادر خود در 959م. بسلطنت رسید و در جنگ با نرمان هاو اسکاتلندیها بر آنان ظفر یافت و قسمتی از ایرلند را تسخیر کرد و پس از 18 سال سلطنت در 975م. بمرد
پادشاه اسکاتلند، نبسۀ ادگار ازلینگ. وی از 1097 تا 1107م. فرمانروائی داشته است و سپس دنالد غاصب او را از اسکاتلند براند و خواهر او ماتیلده را بپادشاه انگلیس هانری اول تزویج کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وقر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بارگران یا عام است. (آنندراج). رجوع به وقر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوطار
تصویر اوطار
حاجات، نیازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افگار
تصویر افگار
آزرده، خسته، زخمی، مجروح، افکار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وتر، پارسی تازی شده تارها، تارهای سازی، رودهای کمان جمع وتر تارها زهها، تارهای ساز زههای ساز که بناخن یا زخمه نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
ابزار، و به معنی گناهها و بارهای سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوضار
تصویر اوضار
جمع وضر، ریم ها چرک ها، پسابها، ته کاسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وقر، گرانسنگ ها، بارهای گران جمع وقر بارهای گران خروارهاخربارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگار
تصویر گوگار
جعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعار
تصویر اوعار
جمع وعر، دشوارها بیمزای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویار
تصویر اویار
((اُ))
آبیار، میراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
جمع وکر، لانه ها، آشیانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوقار
تصویر اوقار
((اَ یا اُ))
جمع وقر، بارهای سنگین، بار قاطر و اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افگار
تصویر افگار
((فَ یا فِ))
آزرده، خسته، مجروح، فگال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
((اَ یا اُ))
جمع وزر، گناه ها، بارهای گران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوبار
تصویر اوبار
اوبارنده. اوباشتن. اباریدن، بلع کننده، بلعنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوگار
تصویر گوگار
جعل، سرگین غلطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افگار
تصویر افگار
مجروح
فرهنگ واژه فارسی سره