- اوشهنگ (پسرانه)
- هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
معنی اوشهنگ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریسمانی که در خانه ها کنار دیوار یا جای دیگر می بندند و جامه ها را روی آن می اندازند، رژه، ریجه، بند، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوه های دیگر را به آن آویزان می کنند، آونگ، اوننگ
آنچه که رنگش نیکو باشد، هر چه که دارای ظاهری آراسته و مطبوع باشد
چوبی که با آن گاو را می رانند
چوبی که با آن گاو یا خر را می رانند
چوی که بدان گاو را رانند
آفتابه گلی ابریق. یا لولهنگ اش آب میگیرد (برمیدارد)
((لُ لَ هِ))
فرهنگ فارسی معین
لولهین. لولین. لولئین، آفتابه گلی، ابریق
لولهنگ کسی زیاد آب گرفتن: کنایه از دارای نفوذ و اعتبار بودن
لولهنگ کسی زیاد آب گرفتن: کنایه از دارای نفوذ و اعتبار بودن
لولئین، ظرف سفالی لوله دار شبیه آفتابه، ابریق، لوله هنگ، لولهنگ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
هوش، درایت، نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند سیامک پادشاه پیشدادی
شبنم ژاله
تخت پادشاهان، سریر
مرزنجوش صحرائی
افشاندن که پاشیدن باشد
افشک، شبنم، قطره های آب که پاشیده شود
غاوشنگ، چوبی که با آن گاو یا خر را می رانند
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
عقل و دانش، سریر، تخت پادشاهی، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، جاه و جلال، برای مثال جهان خیره ماند ز فرهنگ او / از آن برز و بالا و اورنگ او (عنصری - ۳۶۱)
مهمیز غاوشنگ
چوبک زن پاسبان عسس
خرفه
فر، شکوه، شأن
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
چوبک زن، کسی که در شب های ماه رمضان با آواز یا صدای طبل مردم را بیدار می کند، مهتر پاسبان
کسی که در شب های ماه رمضان مردم را با آواز یا صدای طبل بیدار کند، چوبک زن، پاسبان، مهتر پاسبانان
درختی است از تیره بید که مانند سفیدار است ولی برخلاف آن مستقیم رشد نمیکند و چوبش نیز محکم نیست و مانند آن دارای پوست صاف است اشن خشنگ اره قلمه
سست ترین
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشن، صعتر، سعتر، کالونی
میله یا آلتی که حلاج با آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کند