جدول جو
جدول جو

معنی افشنگ

افشنگ((اَ شَ))
شبنم، ژاله، افشک، افشنک، اپشک
تصویری از افشنگ
تصویر افشنگ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افشنگ

افشنگ

افشنگ
بمعنی افشک است که شبنم باشد. (هفت قلزم) (برهان). و در بیت ذیل بفتح نون آمده است:
شد عرق ریزان پریرو زیر زلفش از حجاب
بر گل رعنا مگر که افشنگ افتاده است.
؟ (از فرهنگ شعوری).
رجوع به افشک شود
لغت نامه دهخدا

افرنگ

افرنگ
تخت پادشاهی، فر و شکوه، زیب و زیبایی، برای مِثال فر و افرنگ به تو گیرد دین / منبر از خطبۀ تو آراید (دقیقی - ۹۸)
اروپا، فرنگستان
افرنگ
فرهنگ فارسی عمید

اوشنگ

اوشنگ
ریسمانی که در خانه ها کنار دیوار یا جای دیگر می بندند و جامه ها را روی آن می اندازند، رژه، ریجه، بند، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوه های دیگر را به آن آویزان می کنند، آونگ، اوننگ
فرهنگ فارسی عمید