جدول جو
جدول جو

معنی اصلاء - جستجوی لغت در جدول جو

اصلاء(اَ)
جمع واژۀ صلا. (منتهی الارب) (المنجد) (قطر المحیط). رجوع به صلا شود
لغت نامه دهخدا
اصلاء(نُ تَ / تِ)
اصلاء چیزی، در آتش درآوردن آنرا و نگاه داشتن در آن. (از قطر المحیط) (از المنجد). در آتش آوردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). به آتش درآوردن و ملازم و مقیم درآوردن در آتش. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلان
تصویر اصلان
(پسرانه)
شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجلاء
تصویر اجلاء
دور شدن از وطن، دور شدن از خانمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر، شیر درنده، ضرغام، شیر ژیان، همام، قسوره، ریبال، شیر شرزه، هزبر، هرماس، هژبر، صارم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاب
تصویر اصلاب
صلب ها، شدیدها، قوی ها، سخت ها، درشت ها، کمرها، کنایه از نسل و اولاد، جمع واژۀ صلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجلاء
تصویر اجلاء
جلیل ها، بزرگواران، جمع واژۀ جلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صُ)
شاصلی. گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شاصلی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاف
تصویر اصلاف
گرانجانی، دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلات
تصویر اصلات
آب افزودن به شیر، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صلب، پشت مازوها جمع صلب پشت ناوه ها پشت مازوها پشتها. ج صلب، یعنی استخوان پشت کهمحل نطفه مرد میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
گوش فرا داشتن گوش دادن نیوشیدن گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی شیر بیشه، جمع اصیل، نژادگان شامگاهان شیر بیسته، نامی از نامهای ترکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
((اِ))
گوش فرادادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاء
تصویر ایلاء
بر عهده کسی قرار دادن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاء
تصویر املاء
((اِ))
پر کردن، مطلبی را بیان کردن تا دیگری بنویسد، درست نویسی، رسم الخط، دیکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلاء
تصویر اعلاء
((اِ))
بلند کردن، بالا بردن، برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلاء
تصویر اغلاء
((اِ))
گران خریدن، گران کردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
((اِ))
سر و سامان دادن، تصحیح کردن، کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصفاء
تصویر اصفاء
((اِ))
برگزیدن کسی را، اختیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاً
تصویر اصلاً
((اَ لَ نْ))
هرگز، قطعاً، اساساً، ابداً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاب
تصویر اصلاب
جمع صلب، پشت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر بیشه، نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخلاء
تصویر اخلاء
((اِ))
خالی یافتن، خالی کردن، در خلوت بردن کسی را، خالی شدن، در جای خلوت و بی مزاحم افتادن، خلوت کردن با
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلاء
تصویر ابلاء
((اِ))
عذر خود را بیان کردن، سوگند خوردن، ادا کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Remediation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
исправление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Abhilfe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
виправлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی