- أَلِيف
- آشنا، محبّت آمیز، اهلی، اهلی بودن
معنی أَلِيف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناقص، احمقانه، وحشت انگیز، بی محتوا، خفن، مسخره، مضحک
عالی، در
جزئی، اندک
زاری، مجرّد
معتبر، محترم، اشرافی
پرشده، کامل
لرزان، یک لرز، لرزنده
آشکار، روشن، مشهود، شفّاف
خوش برخورد، خوبه، جالب، خوش مشرب
پرپشت، سنگین، متراکم
اندک، کمی، کم، حدّاقلّ، ناکافی
ترسناک
تمیز، تمیز کردن، تر و تمیز
لاغر، باریک
آگاه، دانستن
بسیار مهمّ، عالی، عظیم
مدرن، ظریف، شیک، جذّاب، تمیز و مرتّب، مد روز
بومی، اصیل، نمونه وار
گرفتار، زندانی
آخرین
شیوا، فصیح
بی کلام، سعادت
ابزاری، به
نگارخانه دار، آقای
هزینه، تکلیف
صدای خش خش، سوئیچ کردن
دایره معارف، راهنمای، مدرک، راهنما، نشانه، اثباتی
ترکیب، مخلوط
سبک، نور، بی وزن
تالیف، ترکیب
کپسوله سازی، بسته بندی، الکتروپوشش
استاندار، یک نگهبان