معنی termen - جستجوی لغت در جدول جو
termen
اصطلاحات، شرایط
ادامه...
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
seçmen
انتخاب کننده، رأی دهنده
ادامه...
اِنتِخاب کُنَندِه، رَأی دَهَندِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
terreno
زمینی، زمین
ادامه...
زَمینی، زَمین
دیکشنری پرتغالی به فارسی
termos
اصطلاحات، شرایط
ادامه...
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری پرتغالی به فارسی
termal
گرمایی، حرارتی
ادامه...
گَرمایی، حَرارَتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
terjun
سقوط کردن، غوطه ور شدن، غرق کردن
ادامه...
سُقوط کَردَن، غوطه وَر شُدَن، غَرق کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verven
رنگ کردن
ادامه...
رَنگ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
germek
کشیدن، کشش
ادامه...
کِشیدَن، کِشِش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
termal
گرمایی، حرارتی
ادامه...
گَرمایی، حَرارَتی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
termine
دوره، مدّت
ادامه...
دَورِه، مُدَّت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
vermek
دادن
ادامه...
دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Ferment
تخمیر، تخمیر کردن
ادامه...
تَخمیر، تَخمیر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lernen
یاد گرفتن، یاد بگیرند
ادامه...
یاد گِرِفتَن، یاد بِگیرَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
stürmen
هجوم آوردن، طوفان
ادامه...
هُجوم آوَردَن، طوفان
دیکشنری آلمانی به فارسی
testen
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
Termin
قرار ملاقات
ادامه...
قَرارِ مُلاقات
دیکشنری آلمانی به فارسی
tremer
لرزیدن
ادامه...
لَرزیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
termini
اصطلاحات، شرایط
ادامه...
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
termes
اصطلاحات، شرایط
ادامه...
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
termin
مهله، علّی
ادامه...
مُهلِه، عِلّی
دیکشنری لهستانی به فارسی
teğmen
فرمانده کمکی، ستوان
ادامه...
فَرماندِه کُمَکی، سُتوان
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
temmen
خانگی کردن، رام کردن، تاه شدن
ادامه...
خانِگی کَردَن، رام کَردَن، تاه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
terme
دوره، مدّت
ادامه...
دَورِه، مُدَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hemmen
محدود کردن، مهار کند، ممانعت کردن
ادامه...
مَحدود کَردَن، مَهار کُنَد، مُمانِعَت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
germer
روییدن، جوانه زدن
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bergen
نجات دادن، بهبود می یابند
ادامه...
نَجَات دادَن، بِهبود مِی یابَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
werken
کار کردن
ادامه...
کار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
fermer
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terminy
اصطلاحات، تعمیر
ادامه...
اِصطِلاحات، تَعمیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
segmen
بخش
ادامه...
بَخش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
zwermen
هجوم آوردن، ازدحام می کند
ادامه...
هُجوم آوَردَن، اِزدِحام مِی کُند
دیکشنری هلندی به فارسی
vormen
تشکیل دادن، فرم ها، شکل دادن، قالب دادن
ادامه...
تَشکِیل دادَن، فُرم ها، شَکل دادَن، قالِب دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
werpen
پرتاب کردن، پرتاب، نیزه انداختن
ادامه...
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
teilen
تقسیم کردن، تقسیم
ادامه...
تَقسیم کَردَن، تَقسیم
دیکشنری آلمانی به فارسی