معنی werken
werken
کار کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با werken
wreken
wreken
تَلافی کَردَن، اِنتِقام گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
werpen
werpen
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
werkend
werkend
کاری، کار کَردَن، دَر حالِ کار
دیکشنری هلندی به فارسی
wekken
wekken
بَراَنگیختَن، بیدار شُو
دیکشنری هلندی به فارسی
werfen
werfen
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، ریختَن، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
werden
werden
شُدَن، تَبدیل شَوَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
werben
werben
تَبلِیغ کَردَن، تَبلِیغ کُنید، گول زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
welken
welken
خُشک شُدَن، پَژمُردِه شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wecken
wecken
بَراَنگیختَن، بیدار شُو، بیدار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی