معنی teğmen
teğmen
فرمانده کمکی، ستوان
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
واژههای مرتبط با teğmen
termen
termen
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری هلندی به فارسی
temmen
temmen
خانِگی کَردَن، رام کَردَن، تاه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hemmen
hemmen
مَحدود کَردَن، مَهار کُنَد، مُمانِعَت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
termes
termes
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری فرانسوی به فارسی
termin
termin
مُهلِه، عِلّی
دیکشنری لهستانی به فارسی
segmen
segmen
بَخش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
seçmen
seçmen
اِنتِخاب کُنَندِه، رَأی دَهَندِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
testen
testen
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
teilen
teilen
تَقسیم کَردَن، تَقسیم
دیکشنری آلمانی به فارسی