معنی kutema - جستجوی لغت در جدول جو
kutema
تف انداختن، تف کردن
ادامه...
تُف اَنداختَن، تُف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kutoka
خارج شدن، از
ادامه...
خارِج شُدَن، اَز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea
راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutamka
تلفّظ کردن
ادامه...
تَلَفُّظ کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutaka
اراده داشتن، خوٰاستن
ادامه...
اِرادِه داشتَن، خوٰاستَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutaja
نام گذاری، ذکر کردن، اظهار نظر کردن، اصطلاح کردن
ادامه...
نام گُذاری، ذِکر کَردَن، اِظهار نَظَر کَردَن، اِصطِلاح کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutaga
تخم گذاری کردن، دراز کشیدن
ادامه...
تُخم گُذاری کَردَن، دِراز کِشیدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusoma
تلاوت، خوٰاندن، مطالعه کردن
ادامه...
تِلاوَت، خوٰاندَن، مُطالِعِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutetema
لنگ لنگان راه رفتن، لرزیدن
ادامه...
لَنگ لَنگان راه رَفتَن، لَرزیدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutenga
حاشیه ای کردن، جدا کردن
ادامه...
حاشیِه ای کَردَن، جُدا کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutetea
حمایت کردن، دفاع کند، دفاع کردن
ادامه...
حِمایَت کَردَن، دِفاع کُنَد، دِفاع کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutupa
ریختن، پرتاب کردن، دور انداختن، دفع کردن، رها کردن، کنار گذاشتن، نیزه انداختن
ادامه...
ریختَن، پَرتاب کَردَن، دور اَنداختَن، دَفع کَردَن، رَها کَردَن، کِنارِ گُذاشتَن، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutumia
مفید بودن، برای استفاده، اعمال کردن، مصرف کردن، استثمار کردن، مهار کردن، صرف کردن، استفاده کردن
ادامه...
مُفید بودَن، بَرایِ اِستِفادِه، اِعمال کَردَن، مَصرَف کَردَن، اِستِثمار کَردَن، مَهار کَردَن، صَرف کَردَن، اِستِفادِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutuama
زنگ زدن، راکد شدن
ادامه...
زَنگ زَدَن، راکِد شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutoza
مالیات گرفتن، شارژ
ادامه...
مالیات گِرِفتَن، شارژ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuweka
سپردن، قرار دادن، درون سازی کردن، درج، گذاشتن
ادامه...
سِپُردَن، قَرار دادَن، دَرون سازی کَردَن، دَرج، گُذاشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutenda
مرتکب شدن، عمل کردن
ادامه...
مُرتَکِب شُدَن، عَمَل کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusemwa
گفته شده، گفته شود
ادامه...
گُفتِه شُدِه، گُفتِه شَوَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusema
بیان کردن، بگو، گفتن، صحبت کردن، ادای کلمات کردن، صدای بلند دادن، حرف زدن
ادامه...
بَیان کَردَن، بِگو، گُفتَن، صُحبَت کَردَن، اَدایِ کَلَمات کَردَن، صِدایِ بُلَند دادَن، حَرف زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tutela
امانت داری، حفاظت، سرپرستی، ولایت
ادامه...
اَمانَت داری، حِفاظَت، سَرپَرَستی، وِلایَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
kuteua
منصوب کردن، تعیین کنید، نامگذاری کردن، مشخّص کردن، نامزد کردن
ادامه...
مَنصوب کَردَن، تَعیین کُنید، نامگُذاری کَردَن، مُشَخَّص کَردَن، نامزَد کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutesa
آزاردهنده، شکنجه، آزار دادن، اذیّت و آزار کردن، عذاب دادن
ادامه...
آزاردَهَندِه، شِکَنجِه، آزار دادَن، اَذیَّت و آزار کَردَن، عَذاب دادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutuma
ارسال کردن، برای ارسال، پخش کردن، فرستادن
ادامه...
اِرسال کَردَن، بَرایِ اِرسال، پَخش کَردَن، فِرِستادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhema
آروغ، نفس نفس زدن
ادامه...
آروغ، نَفَس نَفَس زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kulema
لنگ لنگ حرکت کردن، لنگ
ادامه...
لَنگ لَنگ حَرَکَت کَردَن، لَنگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tutela
سرپرستی، قیمومیّت، ولایت
ادامه...
سَرپَرَستی، قَیمومیَّت، وِلایَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
tutela
ولایت، قیمومیّت، امانت داری، سرپرستی
ادامه...
وِلایَت، قَیمومیَّت، اَمانَت داری، سَرپَرَستی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
kuweza
توانستن، تا بتوانم
ادامه...
تَوانِستَن، تا بِتَوانَم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutsama
دعای خیر، برکت
ادامه...
دُعایِ خِیر، بَرَکَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kutlama
جشن
ادامه...
جَشن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kubeba
کامیون کردن، حمل کردن، کشیدن
ادامه...
کامیون کَردَن، حَمل کَردَن، کِشیدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kilema
لنگ
ادامه...
لَنگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzima
غیرفعّال سازی، خاموش کردن، غیرفعّال کردن، خفه کردن
ادامه...
غِیرِفَعّال سازی، خاموش کَردَن، غِیرِفَعّال کَردَن، خَفِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzama
غوطه ور شدن، غرق شدن، مشغول کردن، مشغولیت، سیلاب آوردن، غرق کردن، افتادن، غوطه ور کردن، غش کردن، سقوط آزاد
ادامه...
غوطه وَر شُدَن، غَرق شُدَن، مَشغول کَردَن، مَشغولِیَت، سِیلاب آوَردَن، غَرق کَردَن، اُفتادَن، غوطِه وَر کَردَن، غَش کَردَن، سُقوطِ آزاد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupima
آزمایش کردن، اندازه گیری، کالیبره کردن، اندازه گیری کردن، اندازه گرفتن، مقیاس کردن، اندازه کردن، وزن کردن
ادامه...
آزمایِش کَردَن، اَندازِه گیری، کالیبرِه کَردَن، اَندازِه گیری کَردَن، اَندازِه گِرِفتَن، مِقیاس کَردَن، اَندازِه کَردَن، وَزن کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی