جدول جو
جدول جو

معنی kujenga - جستجوی لغت در جدول جو

kujenga
ساختن، برای ساختن، پایه زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

طبقه بندی کردن، ترتیب دادن، دسته بندی کردن، فرمت دادن، اجاره کردن، سر و سامان کردن، دستکاری کردن، سازماندهی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن، رد شدن، زمان بندی کردن، تنظیم کردن، قرار دادن، مرتّب کردن، سازمان دادن، سیستماتیک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پل زدن، پل بساز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قوی کردن، عضله سازی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بازسازی کردن، بازسازی کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دیوار ساختن، دیوار بساز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آرام و تعادل داشتن، ایجاد تعادل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درخشش کردن، ذرّه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
انتشار، در حال گسترش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی دقّتی، حماقت، بی مبالاتی، بی ادبی، نادانی، مزاحمت، خرفت بودن، کم عمقی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گاز گرفتن، پوست کندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برخورد کردن، در زدن، واژگون، کوبیدن، به شدّت کوبیدن، زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
عشق ورزیدن، دوست داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حاشیه ای کردن، جدا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکاندن، نفوذ، نفوذ کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فاصله گرفتن، جدا کردن، گوشه گیری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وابسته کردن، برای پیوستن به، پیوستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تحریم کردن، مقاومت کن، مخالفت کردن، مقابله کردن، مخالف، اعتراض کردن، رد کردن، بی میلی، مقاومت کردن، جواب تند دادن، نادیده گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خلاصه کردن، سرودن، تصوّر کردن، تصویب کردن، راندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی اثر کردن، لغو، محروم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیگانگی، جدا شدن، کناره گیری، جدایی، منعزل، انزوا، جدا بودن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشرفت کردن، حرکت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مرتکب شدن، عمل کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی معنی، احمق، کرنس، بی محتوا، ناقص، مسخره، مسخرگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
هدف قرار دادن، هدف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور سازنده، با ساخت
دیکشنری سواحیلی به فارسی