- یکباره
- اتفاقا
معنی یکباره - جستجوی لغت در جدول جو
- یکباره ((~. رِ))
- یک دفعه، یکبار، ناگهان، به کلی، تمامی، همه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک دفعه، ناگهان، بکلی
ناگهان، یکسره
سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند
یک دفعه، مقابل دو بار، بی خبر، غفلتاً
آناکوندا
آکومولاتور، خازن
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
کشت و زرع کشاورزی حرث، (توسعا) مزرع مزرعه
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
یک خرده
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
باز، ایضاً، دگربار
زن دوست
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
پیشپاره فیشفارج
واحد سکباج سکبا. توضیح همین کلمه است که به صورت سکباچه تحریف شده
پارسی تازی گشته سه گاه
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
گلۀ گاو، گواره، گاواره، کوپاره
گواره
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغار، دهار، مغاره
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغار، دهار، مغاره
دو دفعه، دو مرتبه، مکرر، کاری که برای بار دوم صورت گیرد
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن
سنگ آسیا، سنگ گاز ران
کفتاردیس، بچه گرگ
میخانه
گله گاو و گاومیش: وای از آن آوا که گر گو پاره آنجا بگذرد بفکند نازاده بچه باز گیرد زاده شیر. (منجیک)
معارضه و مجادله، ستیزه کردن و عناد اظهار کبر و بزرگی کردن
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک