معنی یک گره - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با یک گره
یک گره
- یک گره
- کنایه از موافق و مثل و مانند هم و متفق باشد. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). یک رای. یکدل. یک زبان
لغت نامه دهخدا
یک گاه
- یک گاه
- خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
یک دره
- یک دره
- یک در. یک دری. که دارای یک در است:
او بدین یک درۀ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرۀ خویش تکلف منمای.
خاقانی.
و رجوع به یک دری شود
لغت نامه دهخدا
یک گاه
- یک گاه
- خانه اول نرد که برای برداشتن یک مهره از آن یک خال باید. (یادداشت مؤلف) : امیر دو مهره در ششگاه داشت احمد بدیهی دو مهره در یک گاه. (چهارمقالۀ عروضی)
لغت نامه دهخدا