جدول جو
جدول جو

معنی یکبار

یکبار
یک دفعه، مقابل دو بار، بی خبر، غفلتاً
تصویری از یکبار
تصویر یکبار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با یکبار

یک بار

یک بار
یکدفعه مقابل دوبار، یکمرتبه دفعتا واحدتا، بی خبر غفلتا: ... وتا چندکرت این معنی اورا عادت شودتاناگاه یکبارش ببندد وبکشند
فرهنگ لغت هوشیار

اکبار

اکبار
بزرگ دیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بزرگ آمدن. (برهان).
لغت نامه دهخدا

اکبار

اکبار
جَمعِ واژۀ کَبر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کبر شود
لغت نامه دهخدا

بیکبار

بیکبار
مُرَکَّب اَز: ب + یک + بار، ناگاه. (آنندراج)، یکبارگی و ناگاه. بی خبر. دفعتاً. (ناظم الاطباء) ، یکباره. بالتّمام:
از بند شبانروزی بیرون نهلدْشان
تا خون برود از تنشان پاک بیکبار.
منوچهری (دیوان ص 155)
لغت نامه دهخدا