- یاویدن
- یافتن: میخواهدکه مصداق سخن خویش بواسطه آبکامه تو ظاهر کند اگر قدری فرمایی آن انعام با دیگر اکرام انضمام یاود
معنی یاویدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
ابدالاباد
ابتحاث
قصد کردن
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
نالیدن، زاری
ادعا کردن
طاقت آوردن
داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵) ، بانگ و خروش کردن پرنده
یافتن، پیدا کردن، به دست آوردن، حاصل کردن
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن،برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن،
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، سودن، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
جستجو کردن، تفحص کردن، برای مثال بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری - ۳۵۵) ، کندن، حفر کردن، کنایه از بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، کنایه از ور رفتن، دست زدن
جستجو کردن
خم شدن
یافتن: چون زحبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست
قصد کردن اراده نمودن، برداشتن بلند کردن
یاری کردن حمایت نمودن
تابیدن٣، برای مثال او مرا پیش شیر بپسندد / من نتاوم بر او نشسته مگس (رودکی - ۵۰۳)
دراز کردن، دراز و کشیده شدن
گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی
روی آوردن، متمایل شدن،برای مثال کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی - ۱/۳۵۱)
خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن
گلاویز شدن، آویختن
حمله کردن
گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی
روی آوردن، متمایل شدن،
خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن
گلاویز شدن، آویختن
حمله کردن
افتخار کردن، رشد کردن
لمس کردن
تماس پیدا کردن، لمس کردن