معنی داویدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی داویدن
- داویدن
- داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
تصویر داویدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با داویدن
ساویدن
- ساویدن
- (سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار