- گوهرتاش (دخترانه)
- گوهر (فارسی) + تاش (ترکی) همتای گوهر
معنی گوهرتاش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاشندۀ گوهر، گوهرافشان
درخشان مانند گوهر
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای سرشتی شاد و خوشحال، نام همسر شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور پادشاه گورکانی که مسجد گوهرشاد مشهد به دستور او ساخته شد
پراکنده کنندۀ گوهر، گوهرپاش
دارای گوهر، کنایه از دارای نژاد نیک، اصیل
گوهربارنده، گوهرافشان، کنایه از چشم اشکبار
آنکه جواهر را تراشد و درخشنده سازد حکاک و جلا دهنده گوهر
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
پاشنده گوهر نثار کننده جواهر: اگر سخاوت باید کفش بروز عطا چو بحر گوهر پاش است و ابر زرافشان. (فرخی)، بارنده (قطرات)، فصیح و بلیغ: گر شکافی بمعرفت همه موی ور زبان تو هست گوهر پاش... (عطار)
جایی که در آن گوهر باشد
جای گوهر صندوقچه جواهر
شمشیر آب داده و جوهردار
نثار کننده گوهر، گوهرافشان، جوانمرد، ریزنده قطرات (ابر)
جواهرات، جواهر
آنچه از آن گوهر برآید
همشهری، هر یک از آنانکه با یکدیگر از یک شهر باشد
کشنده گوهر حامل جواهر: گشاد از گوش گوهرکش بسی نعل سم شبدیز را کرد آتشین لعل. (نظامی)، دارای گوهر، دست برنجن گوهر نشان دستبند مرصع
آنکه جواهر بخاید