جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گوهردار

گوهردار

گوهردار
دارای گوهر. دارای جواهر:
خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهردار من.
مولوی (کلیات شمس).
، دارای نژاد. اصیل. نژاده، دارای جوهر چنانکه تیغ و شمشیر و جز آن. جوهردار:
جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد
دست و تیغش هر دو گوهربار و گوهردار باد.
امیرمعزی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

گوهر دار

گوهر دار
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار

جوهردار

جوهردار
نژاده، اصیل، مستعد، کاری، شمشیر و تیغ آبداده و تیز
جوهردار
فرهنگ فارسی معین

گوهربار

گوهربار
نثار کننده گوهر، گوهرافشان، جوانمرد، ریزنده قطرات (ابر)
گوهربار
فرهنگ فارسی معین

جوهردار

جوهردار
دارای استعداد و شایستگی، اصیل
دارای جلا و درخشندگی
تیغ و شمشیر تیز و برّان، جُراز، شَربَتِ اَلماس، قاضِب، حُسام، صارِم، صَمصام، غُفج، شَمشیرِ آبدار
جوهردار
فرهنگ فارسی عمید