جدول جو
جدول جو

معنی گوهرتاش

گوهرتاش(دخترانه)
گوهر (فارسی) + تاش (ترکی) همتای گوهر
تصویری از گوهرتاش
تصویر گوهرتاش
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با گوهرتاش

گوهرتراش

گوهرتراش
تراش دهنده گوهر. کسی که جواهر رامی تراشد و درخشنده می سازد. حکاک و جلادهنده گوهر
لغت نامه دهخدا

گوهرتاو

گوهرتاو
گوهرتاب. لهجه ای در گوهرتاب. رجوع به گوهرتاب شود
لغت نامه دهخدا

گوهرپاش

گوهرپاش
پاشندۀ گوهر. نثارکننده گوهر. گوهرریز. گوهربار:
اگر سخاوت باید کفش به روز عطا
چو بحر گوهرپاش است وابر زرافشان.
فرخی.
، کنایه از بارنده است:
گاه گوهرپاش گردد گاه گوهرگون شود
گاه گوهربار گردد گاه گوهرخر شود.
فرخی.
، کنایه از فصیح و بلیغ باشد:
گر شکافی به معرفت همه موی
ور زبان تو هست گوهرپاش
یک سر موی بیش و کم نشود
ز آنچه بنگاشت در ازل نقاش.
عطار
لغت نامه دهخدا

گوهرشاد

گوهرشاد
دارای سرشتی شاد و خوشحال، نام همسر شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور پادشاه گورکانی که مسجد گوهرشاد مشهد به دستور او ساخته شد
گوهرشاد
فرهنگ نامهای ایرانی