- گوشوان
- محافظ مراقب راعی: والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون و ایشان که امانتها و عهد هاآی خویش را گوشوانانند
معنی گوشوان - جستجوی لغت در جدول جو
- گوشوان
- گوش بان، محافظ، مراقب، راعی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشواره، گوش مانند، گوشه مانند، گوشۀ ایوان، کنج اتاق
گوشواره، آنچه گوش میبرد و حمل میکند، مراد زیوری است سیمینه یا زرینه و یا بلورینه یا از فلزات دیگر یا از جنس سنگهای قیمتی که در گوش آویزند
افشرده انگور شیره انگور
افشره انگور، شیره انگور
جواهرات، جواهر
مثلثات
جمع روشن، ستارگان
پارسی اسنت جوشخان
سرود گوی آواز خوان مغنی
گلخن آتشدان گرمابه تون حمام
نام مقامی از موسیقی
ستارگان مثلاً روشنان فلک
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
نگهبان گور، محافظ مقبره
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، حرزدان، راویه، جراب
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴) ، کنایه از فربه، گوشت دار
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
زیوری که زنان در پرۀ گوش خود آویزان می کنند
آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند، برای مثال حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانۀ هر گورخوان شود (سعدی۳ - ۹۵۷) ، کسی که هنگام دفن میّت تلقین بخواند
کوهان شتر، کمرگاه، گرده بان، گردبان، سنام
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، گولخن، تون
گریبان، آن قسمت از جامه که اطراف گردن را می گیرد، یخۀ جامه
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گریبان: و چیزی که در گریوان طلب کند نیابد و آن در آستین باشد تا بدانستن غمی بدل او رسد
در حال گوالیدن
آنچه گوارا باشد خوردنی مطبوع خوشگوار: می تلخ است جور گلعذاران که هر چندش خوری باشد گواران. (امیر خسرو)
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
جایی که قبر در آن است قبرستان: یکی گوردانی است بر راه رو که گوری فزون نیست هر گاه نو. (گرشا) (نل: کهن گوردانی است بی راه رو گهی گور او کهنه و گاه نو)
آنکه بر سر قبر قرآن خواند قاری قرآن بر گور مرده: حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار بهر ریا بخانه هر گور خوان شود. (سعدی)، آنکه بر سر قبر تلقین میت کند ملقن
محافظ قبرنگهبان مقبره: یکی بنده باشم روان ترا پرستش کنم گوربان ترا