جدول جو
جدول جو

معنی گمیزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گمیزیدن
شاشیدن، ادرار کردن، شاشدن، میزیدن، گمیز کردن، شاش زدن، شاریدن، گمیختن، چامیدن، میختن
تصویری از گمیزیدن
تصویر گمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
گمیزیدن
(گُ تَ)
شاشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گمیزیدن
شاشیدن گمیختن
تصویری از گمیزیدن
تصویر گمیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گمیزیدن
((گُ دَ))
شاش کردن
تصویری از گمیزیدن
تصویر گمیزیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میزیدن
تصویر میزیدن
شاشیدن، میختن، گمیزیدن، گمیختن، گمیز کردن، ادرار کردن، شاش زدن، شاشدن، چامیدن، شاریدنبرای مثال هر کجا در دل زمین موشی ست / سر نگونسار بر فلک میزد (انوری - ۶۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گماریدن
تصویر گماریدن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماردن، برگماردن، گماشتن، برگماشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرازیدن
تصویر گرازیدن
با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، برای مثال باغ ملک تو را مباد خزان / تا در او چون بهار بگرازی (انوری - ۴۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدازیدن
تصویر گدازیدن
گداختن، فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن، آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت، گدازیدن، پزاختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
آلیز زدن، جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شومیزیدن
تصویر شومیزیدن
شومیز کردن، شیار کردن، شیار کردن زمین برای زراعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانیدن
تصویر گمانیدن
گمان کردن، اندیشیدن، خیال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الیزیدن
تصویر الیزیدن
آلیزیدن، آلیز زدن، جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزیدن
تصویر گریزیدن
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن و عفو کردن و درگذشتن خداوند از گناه کسی پس از مردن او
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَمْ بَ تَ)
گمیزیدن. رجوع به گمیزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
میختن. آب تاختن. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس). شاشیدن و بول کردن. (ناظم الاطباء). ادرار کردن. شاشیدن. آب تاختن. شاش کردن. (یادداشت مؤلف). به معنی شاشیدن و بول کردن است. (از آنندراج). به معنی بول کردن و شاشیدن باشد. (برهان) :
گر کند هیچگاه قصد گریز
خیز و ناگه به گوشش اندر میز.
خسروی.
یا بکردار ببر اندر شیر
چیره گرد و بگوشش اندر میز.
خسروی.
ریخ سرگین بود و ریخن آنکه بسیار سرگین میزد. (از فرهنگ اسدی).
کسی کز مرگ نندیشد نه از کشتن بپرهیزد
ز بیم و هیبت شمشیر او بر اسب خون میزد.
فرخی.
موش بدانک گزیدۀ پلنگ را بجوید نه آن خواهد که بدو میزد. (جامعالحکمتین ص 171).
در زمین هرکجا بود موشی
سرنگونسار بر فلک میزد.
انوری
تو نمی گفتی که در جام شراب
دیو می میزد شتابان ناشتاب.
مولوی.
بر خویشتن بمیزی از بیم همچو موش
هرگه که چون پلنگ درآیم به خرخره.
پوربهای جامی.
- برمیزیدن (یا برمیختن) ، میزیدن. شاشیدن. بول کردن: موش همی برگزیدۀ پلنگ برمیزد. (جامعالحکمتین ص 170).
، به معنی سرگین افکندن آید. (لغت فرس اسدی، نسخۀخطی متعلق به کتاب خانه نخجوانی) ، لخت شدن و افسرده و منجمد گشتن، آمیختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ کَ دَ)
از گریز + یدن، پسوند مصدری، (حاشیۀ برهان چ معین). گریختن و گریغتن که مصدر گریغ است. (آنندراج). گریختن و گریزدن باشد. (برهان) :
بوزنه جست و گریز اندر زمی
بانگ برزد از کروز و خرمی.
رودکی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شومیزیدن
تصویر شومیزیدن
شیار کردن، زراعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرازیدن
تصویر گرازیدن
به تبخر رفتن، بناز و تکبر و غمزه راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، تعلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
جفتک زدن جفته انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریزیدن
تصویر بریزیدن
ریزه ریزه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزیدن
تصویر میزیدن
بول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمیزیده
تصویر گمیزیده
شاشیده گمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزیدن
تصویر گریزیدن
گریختن فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
گداختن ذوب شدن: زهیبت کوه چون گل میگدازید زبرف ارزیز بر دل میگدازید. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزیدن
تصویر میزیدن
((دَ))
شاشیدن، ادرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمیزنده
تصویر گمیزنده
حلال
فرهنگ واژه فارسی سره