جدول جو
جدول جو

معنی گمانیدن

گمانیدن
گمان کردن، اندیشیدن، خیال کردن
تصویری از گمانیدن
تصویر گمانیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گمانیدن

گمانیدن

گمانیدن
گمان کردن. اعتقاد داشتن. اندیشیدن. باور کردن:
سپاهی که سگسار خوانندشان
پلنگان جنگی گمانندشان.
فردوسی.
همانا گماند که من کودکم
به دانش چنانچون بسال اندکم.
اسدی.
نبایدکه بدپیشه باشدت دوست
که هر کس چنانت گماند که اوست.
اسدی
لغت نامه دهخدا

خمانیدن

خمانیدن
خم کردن، کج گردانیدن، تقلید کردن، گفتگو و حرکات و سکنات مردم بطریق مسخرگی، تقلید از حرکات و اقوال
فرهنگ لغت هوشیار

شمانیدن

شمانیدن
ببانگ و غریو وا داشتن، رماندن، آشفته کردن پریشان ساختن، بیهوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

گماریدن

گماریدن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گُماردَن، بَرگُماردَن، گُماشتَن، بَرگُماشتَن
گماریدن
فرهنگ فارسی عمید