نام جایی است مشهور در ممالک دکن. (آنندراج). نام شهری است در مغرب حیدرآباد هند. رجوع به ’از سعدی تا جامی’ تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 434 شود
نام جایی است مشهور در ممالک دکن. (آنندراج). نام شهری است در مغرب حیدرآباد هند. رجوع به ’از سعدی تا جامی’ تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 434 شود
چاره کردن و گزردن. (آنندراج) : که این بسته (ضحاک) را تا دماوند کوه ببر همچنین تازیان بی گروه که نگزیرد از مهتری بهتری سپهبدنژادی و کندآوری. فردوسی. ترا نگزیرد از بخشنده شاهی مرا نگزیرد از رخشنده ماهی. (ویس و رامین). پس حاجت به آب بیشتر بود که به دگر چیزها که بدرستی از او همی بگزیرد و نه به بیماری. (الابنیه عن حقایق الادویه). سرانجامشان رفت باید به گور که نگزیرد از گور نزدیک و دور. شمسی (یوسف و زلیخا). تو رابنگزیرد از کسی که در پیش کار تو باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). با سیه باش چونت نگزیرد که سیه هیچ رنگ نپذیرد. سنایی. بود آزاد از آنچه نگزیرد وآنچه بدهند خلق نپذیرد. سنایی. از هزل و جد چو طفل بنگزیردم دو دست گاهی به لوح و گه به فلاخن درآورم. خاقانی. و مصر شدند که جز از این مداوا نیست. از خوردن نمی گزیرد و این رنج جز به شراب تداوی نپذیرد. (راحه الصدور راوندی). زآن رو که هوا بوی خوشت میگیرد دل را دمی از باد هوا نگزیرد. سلمان ساوجی. هرکه خواهد بود پیش سلاطین بر پای همچو شمعش نگزیرد ز ثبات قدمی ادب آن است که گر تیغ نهندش بر سر بایدش داشت زبان گوش ز هر بیش و کمی. سلمان ساوجی. - ناگزیر بودن و نگزیردن از کسی، بوجود وی احتیاج مبرم داشتن. ناگزیر از معاشرت او بودن: بیا یوسف خویش را گوش دار مدارش بهیچ آدمی استوار که یوسف دمی از تو نگزیردش نخواهد که کس جز تو برگیردش. شمسی (یوسف و زلیخا)
چاره کردن و گزردن. (آنندراج) : که این بسته (ضحاک) را تا دماوند کوه ببر همچنین تازیان بی گروه که نگزیرد از مهتری بهتری سپهبدنژادی و کُندآوری. فردوسی. ترا نگزیرد از بخشنده شاهی مرا نگزیرد از رخشنده ماهی. (ویس و رامین). پس حاجت به آب بیشتر بود که به دگر چیزها که بدرستی از او همی بگزیرد و نه به بیماری. (الابنیه عن حقایق الادویه). سرانجامشان رفت باید به گور که نگزیرد از گور نزدیک و دور. شمسی (یوسف و زلیخا). تو رابنگزیرد از کسی که در پیش کار تو باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). با سیه باش چونت نگزیرد که سیه هیچ رنگ نپذیرد. سنایی. بود آزاد از آنچه نگزیرد وآنچه بدهند خلق نپذیرد. سنایی. از هزل و جد چو طفل بنگزیردم دو دست گاهی به لوح و گه به فلاخن درآورم. خاقانی. و مصر شدند که جز از این مداوا نیست. از خوردن نمی گزیرد و این رنج جز به شراب تداوی نپذیرد. (راحه الصدور راوندی). زآن رو که هوا بوی خوشت میگیرد دل را دمی از باد هوا نگزیرد. سلمان ساوجی. هرکه خواهد بود پیش سلاطین بر پای همچو شمعش نگزیرد ز ثبات قدمی ادب آن است که گر تیغ نهندش بر سر بایدش داشت زبان گوش ز هر بیش و کمی. سلمان ساوجی. - ناگزیر بودن و نگزیردن از کسی، بوجود وی احتیاج مبرم داشتن. ناگزیر از معاشرت او بودن: بیا یوسف خویش را گوش دار مدارش بهیچ آدمی استوار که یوسف دمی از تو نگزیردش نخواهد که کس جز تو برگیردش. شمسی (یوسف و زلیخا)
دهی کوچک از دهستان آبادۀ طشک بخش نی ریز شهرستان فسا است، در 18هزارگزی شمال باختری نی ریز، کنار راه فرعی نی ریز به آباده قرار دارد. سکنۀ آن 24 تن هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی کوچک از دهستان آبادۀ طشک بخش نی ریز شهرستان فسا است، در 18هزارگزی شمال باختری نی ریز، کنار راه فرعی نی ریز به آباده قرار دارد. سکنۀ آن 24 تن هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
کرسی، (جهانگیری) (شرفنامۀ منیری)، کرسی که بر آن نشینند، (برهان)، کرسی و صندلی، (ناظم الاطباء)، کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند، (فرهنگ رشیدی)، کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) : بر تخت زرین یکی زیرگاه نشسته بر او پهلوان سپاه، فردوسی، نهادند زرین یکی زیرگاه نشست از برش پهلوان سپاه، فردوسی، همان میزبان را یکی زیرگاه نهادند و بنشست نزدیک شاه، فردوسی، بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه سوی راستش سام بر زیرگاه، اسدی، بهرخانه در تختی از پیشگاه بر تخت زیرین یکی زیرگاه، اسدی
کرسی، (جهانگیری) (شرفنامۀ منیری)، کرسی که بر آن نشینند، (برهان)، کرسی و صندلی، (ناظم الاطباء)، کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند، (فرهنگ رشیدی)، کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) : بر تخت زرین یکی زیرگاه نشسته بر او پهلوان سپاه، فردوسی، نهادند زرین یکی زیرگاه نشست از برش پهلوان سپاه، فردوسی، همان میزبان را یکی زیرگاه نهادند و بنشست نزدیک شاه، فردوسی، بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه سوی راستش سام بر زیرگاه، اسدی، بهرخانه در تختی از پیشگاه بر تخت زیرین یکی زیرگاه، اسدی
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده