جدول جو
جدول جو

معنی گزیده

گزیده
پسندیده، انتخاب شده، گزینه
گزیده کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گزیده

گزیده

گزیده
کسی که جانور گزنده ای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد
گزیده
فرهنگ فارسی عمید

گزیده

گزیده
نیش زده (چنانکه مار) مسموم: گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون ک (ناصر خسرو)، بدندان گرفته گاز زده (چنانکه سگ هار)، آزار رسانده ضرر رسانده، عذاب داده کیفر داده. انتخاب کرده اختیار کرده: اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد، بازیی است
فرهنگ لغت هوشیار

گزیده

گزیده
دندان زده. (آنندراج). نیش زده، چون: سگ گزیده، مارگزیده و کژدم گزیده:
گزیده مار را افسون پدید است
گزیده جهل را که شناسد افسون.
ناصرخسرو.
سگ گزیده ز آب ترسد از آن
ترسم از آب دیدگان برخاست.
خاقانی.
تا تریاق از عراق آرند، مارگزیده مرده باشد. (گلستان).
بدان ماند اندرز شوریده حال
که گویی به کژدم گزیده منال.
سعدی (بوستان).
، ترسیده و رنجیده. (برهان)
لغت نامه دهخدا