جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گزیدگی

گزیدگی

گزیدگی
عمل گزیدن. لَسعَه. عَضیض. عِضاض: جَدَر، نشان گزیدگی بر گردن خر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

گزندگی

گزندگی
عمل گزنده: گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمومنین دریغ و درد اندوه و غم
فرهنگ لغت هوشیار

گزیدری

گزیدری
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54 هزارگزی شمال باختری شوسف و 6 هزارگزی شمال باختری کلاته نو و دارای 56 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، لبنیات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

گزندگی

گزندگی
عمل گزیدن: گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد، اندوه و غم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). و رجوع به گزیدن شود
لغت نامه دهخدا