جدول جو
جدول جو

معنی گزش - جستجوی لغت در جدول جو

گزش
عمل گزیدن
تصویری از گزش
تصویر گزش
فرهنگ فارسی عمید
گزش
(گَ زِ)
گزیدن. لسع. لدغ. (منتهی الارب) :
من بفریاد از عنای سبش
نیش از الماس دارد او به گزش.
طیان.
، با زخمه زدن ذوات الاوتار، مقابل کشش
لغت نامه دهخدا
گزش
((گَ زِ))
گزیدن
تصویری از گزش
تصویر گزش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزل
تصویر گزل
(دخترانه)
زیبا، نامی ترکمنی است، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گزر
تصویر گزر
گزیر، چاره، علاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزک
تصویر گزک
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش
تصویر گوش
از اعضای بدن که آلت شنیدن است و به وسیلۀ آن صداها درک می شود و از سه قسمت تشکیل شده گوش خارجی، میانی و درونی
گوشه
کنایه از جاسوس
کنایه از منتظر، مراقب
در آیین زردشتی ایزد نگهبان چهارپایان
در آیین زردشتی روز چهاردهم از هرماه خورشیدی
گوش به در داشتن: کنایه از منتظر بودن، برای مثال گوش دلم بر در است، تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه، تا که بیارد پیام (سعدی۲ - ۴۰۵)
گوش تیز کردن: به دقت گوش دادن، گوش نهادن
گوش خواباندن: کنایه از صبر کردن و منتظر فرصت بودن
گوش دادن: گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن
گوش داشتن: گوش کردن، گوش فرا دادن، شنیدن، کنایه از مواظبت و مراقبت و حفظ کردن
گوش فرادادن: گوش دادن و شنیدن
گوش فراداشتن: به دقت گوش دادن، گوش نهادن
گوش گرفتن: گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
گوش نهادن: به دقت گوش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزاییدن، گزند رساندن، نیش زدن، گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶)، زاری، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزش
تصویر یزش
نیایش، ستایش، سراییدن یسنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزش
تصویر وزش
جنبش هوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزر
تصویر گزر
هویج، زردک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پزش
تصویر پزش
عمل پختن، پختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش
تصویر گوش
گفتار، سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزش
تصویر وزش
وزیدن جریان باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیش
تصویر گیش
پنجره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
آلت شنوائی، عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد، مجرای سمع و حس سمع را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزنده و گزند رساننده، زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزر
تصویر گزر
هویج چاره، علاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزک
تصویر گزک
سرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزل
تصویر گزل
ترکی غشنگ خوشگل، خوب
فرهنگ لغت هوشیار
گزنده: بباد سرد توان کرد آتش حدثان که آتش حدثان همچو آتشی است گزی. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزش
تصویر پزش
عمل پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزش
تصویر وزش
((وَ زِ))
وزیدن، حرکت کردن باد، یا نسیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزر
تصویر گزر
((گُ زِ))
مخفف گزیر، چاره، علاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزک
تصویر گزک
نوبت، دفعه، کرت، نوبت آب در زراعت (معمولاً در 8 یا 16 روز)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزر
تصویر گزر
((گَ زَ))
زردک، هویج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزک
تصویر گزک
((گَ زَ))
مزه، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند، سرما زده، موقع، فرصت مناسب، بهانه، دستاویز، دست کسی دادن یا افتادن، بهانه یا مدرک به دست کسی افتادن یا دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزک
تصویر گزک
تشنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش
تصویر گوش
((گُ))
در آیین زردشتی، ایزد نگهبان چارپایان، و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی، جوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش
تصویر گوش
عضو شنوایی، گوشه، زاویه
گوش از چیزی گرفتن: آن چیز را ترک کردن، به آن چیز بی توجهی کردن
گوش کسی بدهکار نبودن: کنایه از به حرف دیگران توجهی نکردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش
تصویر گوش
سمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزک
تصویر گزک
نقل
فرهنگ واژه فارسی سره