جدول جو
جدول جو

معنی گزک

گزک
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
تصویری از گزک
تصویر گزک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گزک

گزک

گزک
مزه، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند، سرما زده، موقع، فرصت مناسب، بهانه، دستاویز، دست کسی دادن یا افتادن، بهانه یا مدرک به دست کسی افتادن یا دادن
گزک
فرهنگ فارسی معین

گزک

گزک
دهی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در 8هزارگزی شمال باختری راین و ده هزارگزی باختر راه فرعی راین به نی بید. هوای آن سرد و دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و تریاک و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گزک

گزک
هرچیز که بدان تغییر ذائقه کنند. (برهان). مزه که شرابخواران برای تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن. (آنندراج) :
عشق تو خمیرمایۀ سستی ماست
نوباوۀ دردت گزک مستی ماست.
میر عبدالباقی تبریزی.
ساقیا می اگرم خواهی داد
گزکش لعل لب میگون است.
؟ (از آنندراج).
، سرمازده. (برهان) ، نوبت. بار. دفعه. کرت. مرتبه. مخصوصاً نوبت آب در زراعت. (یادداشت مؤلف) ، مرضی مشهور که به عربی تشنج خوانند. (رشیدی). کزاز. (بحر الجواهر) ، گزیدگی. (رشیدی)
جا یا حالتی که از آن جا بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که خصم را توان مغلوب ساخت. نقطۀضعف: گزکی پیدا کردن و به دست آوردن. گزک به دست کسی افتادن. گزکش را به دست آوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا