معنی پزش
پزش
عمل پختن، پختن
تصویر پزش
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پزش
پزش
پزش
عمل پختن
فرهنگ لغت هوشیار
پزش
پزش
اسم مصدر پختن. عمل پختن
لغت نامه دهخدا
ازش
ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
پخش
پخش
پهن شدن بر اثر فشار
فرهنگ لغت هوشیار
پوش
پوش
آنولپ
فرهنگ واژه فارسی سره
پوزش
پوزش
عذرخواهی، معذرت
فرهنگ واژه فارسی سره
پکش
پکش
انفجار، منفجر
فرهنگ واژه فارسی سره
پخش
پخش
توزیع
فرهنگ واژه فارسی سره
پزشک
پزشک
دکتر، طبیب
فرهنگ واژه فارسی سره