- گردانیده
- گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
معنی گردانیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برگشت داده رد کرده پس آورده، وا پس برده باز پس برده، پشت و رو کرده واژگون شده
![تصویری از برگردانیده](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/3/mon-0005399.jpg)
گردش دادن حرکت دادن: ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم. (سعدی)، بدور در آوردن چرخاندن: بیامد بمانند آهنگران بگرداند رستم عمود گران، تغییر دادن دیگر گون کردن: کاردین و شریعت بدست مجبران نیست تا چنانکه خواهند بگردانند، واژگونه ساختن معکوس کردن: همی تا بگردانی انگشتری جهان را دگرگون شده داوری، ترجمه کردن تفسیر کردن، در ترکیبات بمعنی کردن آید: بیمار گرداندن عاجز گرداندن غافل گرداندن و غیره. یا گرداندن از کسی مری را. آنرا از وی گرفتن: منصور... سفاح را گفت: بشتاب بکار بومسلم و اگر نه این کار از ما بگرداند و هرچ خواهد کردن با این شوکت و عظمت که من از او می بینم... یا گرداندن از چیزی امری را. آنرا از وی دور کردن دفع کردن آن از وی: بتخت و سپاه و بشمشیر و گنج زکشور بگردانم این درد و رنج. یا گرداندن لباس. عوض کردن آن تغییر دادن آن
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
بدبو کردن متعفن ساختن، فاسد کردن تباه ساختن: تنت همچو گیتی است از رنگ و بو بدو هر چه بدهی بگنداند او
![تصویری از گرداندن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/8/amd-0035830.jpg)
گردش دادن، چرخانیدن، چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن
کنایه از تغییر دادن
کنایه از تغییر دادن
گداخته ذوب شده: بگفت این و شد بر رخش اشک و درد چو سیم گدازیده برزر زرد