جدول جو
جدول جو

معنی گرداننده - جستجوی لغت در جدول جو

گرداننده
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
فرهنگ فارسی عمید
گرداننده
(گَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه میگرداند. مقلب. محول. مدبر:
بلی در طبع هر داننده ای هست
که با گردنده گرداننده ای هست.
نظامی.
بی تکلف پیش هر داننده هست
آنکه با گردنده گرداننده هست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گرداننده
آنکه میگرداند، محول، مدبر، مقلب
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
گرداننده
((گَ نَ دِ))
کسی که اداره کارها را به عهده دارد
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
فرهنگ فارسی معین
گرداننده
اپراتور، مدیر
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردارنده
تصویر بردارنده
کسی که چیزی را از جایی برمی دارد، حمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلاننده
تصویر گسلاننده
پاره کننده، کسی که رشته ای را بگسلاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجاننده
تصویر گنجاننده
کسی که چیزی را در میان چیزی جا بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
کسی یا چیزی که دیگری را بترساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزاننده
تصویر لرزاننده
تکان دهنده، به لرزآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخاننده
تصویر چرخاننده
کسی که چیزی را بچرخاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
رد کننده، برگشت دهنده، تغییر دهنده، واژگون کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکاننده
تصویر ترکاننده
آنکه چیزی را بترکاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده، فاسد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
کسی که دیگری را بگریاند، چیزی که باعث گریه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
(گِ نَنْ دَ /دِ)
آنچه یا آنکه بگریاند. گریه آور. مبکی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به معانی گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خارَ / رِ)
جمعکننده. فراهم آورنده. رجوع به گرد کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه چیزی را بگنداند. آنکه چیزی را متعفن سازد. و رجوع به گنداندن و گندانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ردکننده. برگشت دهنده. (فرهنگ فارسی معین). عاطف. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده متعفن سازنده، فاسد کننده تباه سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
اسم برگردانیدن برگردان، رد کننده برگشت دهنده، تغییر دهنده مغیر، واژگون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پرداختن، تادیه کننده مودی کار سازی کننده، جلا دهنده صیقل دهنده، سازنده مرتب کننده فراهم آورنده، آراینده زینت دهنده، مقید شونده، خالی کننده تهی کننده، تمام کننده بپایان رساننده، گیرنده رباینده، رفع کننده مرتفع سازنده، رای زننده مشورت کننده. -11 بس کننده اکتفاکننده، شرح دهنده شارح، ترک دهنده، ترک کننده، دور شونده جدا شونده. -16 کشنده قاتل، در سازنده. -18 نوازنده ساز خواننده نغمه. -19 برانگیزنده،0 واگذارنده،1 توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
آنکه دیگری را بترساند و بخوف اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخاننده
تصویر چرخاننده
کسی که چیزی را بچرخاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردارنده
تصویر بردارنده
اسم برداشتن، کسی که چیزی را از جایی بردارد
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردکننده
تصویر گردکننده
جمع کننده فراهم آورنده جامع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
آنکه یا آنچه بگریاندگریه آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
((بَ گَ نَ دِ))
رد کننده، برگشت دهنده، تغییر دهنده، واژگون کننده، مترجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردانندگی
تصویر گردانندگی
مدیریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
مترجم
فرهنگ واژه فارسی سره