جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چرخاننده

چرخاننده

چرخاننده
گرداننده. آنکه چیزی را بچرخاند، چرخانندۀ اداره یا کارخانه یا دستگاهی، مدیر. اداره کننده. رجوع به چرخاندن و چرخانیدن شود
لغت نامه دهخدا

چراننده

چراننده
کسی که حیوان علف خوار را در چراگاه گردش دهد تا چرا کند
چراننده
فرهنگ فارسی عمید

چراننده

چراننده
شبان. چوپان. راعی. (منتهی الارب). آنکه ستوران یا گوسپندان و غیره را چراند. آن کس که حیوانات یا طیور اهلی را بچرا برد:
چمانندۀ چرمه هنگام گرد
چرانندۀ کرکس اندر نبرد.
فردوسی.
سپه دشمن او را رمه ای دان که در او
نه چراننده شبانست نه ره جوی نهاز.
فرخی
لغت نامه دهخدا

چسپاننده

چسپاننده
کسی که دو چیز را بهم چسباند، میل دهنده منحرف سازنده
چسپاننده
فرهنگ لغت هوشیار

چسباننده

چسباننده
کسی که دو چیز را بهم چسباند، میل دهنده منحرف سازنده
چسباننده
فرهنگ لغت هوشیار