جدول جو
جدول جو

معنی گرت - جستجوی لغت در جدول جو

گرت
(گِ رِ)
درختی است که در حوالی بندرعباس و چاه بهار و لنگه به حال وحشی دیده میشود. (گااوبا)
لغت نامه دهخدا
گرت
(گُ تُ)
شهری است مابین دقوق و اربل. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 131)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد
تصویر گرد
هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد، دور و بر و اطراف چیزی
گرد آمدن: جمع شدن، فراهم آمدن
گرد آوردن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
گرد آوریدن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن
گرد کردن: کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
گرد گرفتن: اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن، کنایه از محاصره کردن
گرد هم آمدن: کنایه از دور هم جمع شدن، اجتماع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گری
تصویر گری
پیمانه، کیل، گره، پنگان، گز، جریب، برای مثال زان که امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری - ۴۵۶)
کچلی، جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، اندروب، اندوب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت
تصویر پرت
ضایعات مادۀ اولیه در جریان تولید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم
تصویر گرم
مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم،
به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم،
کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم،
کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم،
کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم،
ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است،
در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم،
در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش
گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم
تصویر گرم
اندوه، غم، دلتنگی
زخم، جراحت
قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرت
تصویر کرت
زمین مرزبندی شدۀ کوچک برای زراعت، کاله، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرچ
تصویر گرچ
گچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرت
تصویر هرت
بدون قاعده، بدون نظم، بدون قانون مثلاً شهر هرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرت
تصویر چرت
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، غنودگی، پینکی
چرت زدن: اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت
تصویر پرت
دورافتاده، کنار، منحرف
پرت شدن: افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن
پرت کردن: دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
پرت و پلا: پراکنده، پخش، سخنان بیهوده و بی معنی، چرند و پرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گتر
تصویر گتر
روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ
تصویر گرگ
پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذئب، ذیب، اغبر، سرحان، سمسم
گرگ باران دیده: کنایه از شخص مجرب، کارآزموده، سختی کشیده و سرد و گرم چشیده، می گویند گرگ بچه از باران می ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی رسد دیگر نمی ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته اند یعنی گرگی که یکبار به دام افتاده و جان به در برده، گرگ پالان دیده
گرگ پیر: کنایه از پیر جنگ دیده و کارآزموده، برای مثال ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به جای حریر (نظامی۵ - ۸۲۹)
کنایه از زیرک، مکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفت
تصویر گرفت
مؤاخذه، بازخواست، غرامت، تاوان، طعنه و سرزنش، گرفتن
گرفت و گیر: گرفتن و دربند کردن، درگیری، مؤاخذه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرت
تصویر چرت
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
چرت و پرت: چرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد
تصویر گرد
ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار
خاک، زمین، کنایه از قبر
کنایه از فایده
کنایه از رد، اثر
کنایه از غم
پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد
گرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن
گرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
گرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم
تصویر گرم
واحد اندازه گیری جرم در دستگاه متری، معادل یک هزارم کیلوگرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرا
تصویر گرا
بنده، غلام، حجام، دلاک
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
گرترود مارگارت. دختر توماس بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی در سال 1868 میلادی در دورهام متولد شد و پس از اتمام تحصیلات خود در کوئین کالج و دانشگاه آکسفورد (1888 میلادی) مدتی مسافرت کرد، و مسافرتی نیز به دوردنیا نمود و مدتها در رومانی و ایران توقف کرد. بسبب علاقه ای که به شرق نزدیک داشت، زبانهای فارسی و عربی را آموخت. زنی بی باک بود و در ایران، آسیای صغیر، سوریه و صحرای عربستان مسافرتهای فراوان کرد که شرح آنها را در آثار خود آورده است. در جنگ بین الملل اول بخدمت دولت بریتانیا درآمد، و در سال 1915 میلادی عضو ادارۀ جاسوسی در ممالک عربی گردید، و رابط بین بعضی از سران عرب با بریتانیا بود. بعد از جنگ در بغداد اقامت گزید، و در تأسیس مملکت عراق و رسیدن فیصل اول به سلطنت در سال 1926م. مؤثر بود. بقیۀ عمر را صرف تأسیس و ادارۀ موزۀ ملی باستانشناسی بغداد کرد و بسال 1921م. در بغداد درگذشت. از آثارش یکی سفرنامه (1894 میلادی) است که بعداً در سال 1928 میلادی بنام مناظرایرانی بچاپ رسید، و دیگر کاخ و مسجد اخیضر (1914 میلادی) و اشعاری از دیوان حافظ (1897م.). منتخبی از نامه های وی در 1927م. بعنوان نامه های گرترود بل انتشار یافت. (از دایرهالمعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ)
ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 15000گزی شمال خاوری سکوهه و 8000هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل. سکنۀ آن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است جزء دهستان اشکوربالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در50هزارگزی جنوب رودسر و 14هزارگزی خاوری پل. دارای 41 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ گَ رَ / وَ گَ)
مرکّب از: و + گر، مخفف اگر + ت، مخفف و اگر تو را. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار
ویک دو بیتک از این شعر من بکن بکنند.
ابوالعباس عباسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور قلعه زراس. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرت
تصویر خرت
سوراخ سوزن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
حالت نیم خواب، حالت کسی که او را خواب آمده، پی در پی چشم بر هم نهادن و باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زغال سوده ای که در پارچه بندند و بر کاغذی سوزن زده طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نیز گویند خاکه نقاشان طرح بیرنگ، آفتی که بانگور میرسد بطوری که دانه هایش بگرد آلوده میشود و سیاه میگردد (خراسان و گلپایگان)، سلولهای جنسی نر گیاهان که اکثر کروی شکلند و در داخل سیتوپلاسم آنها دو هسته دیده میشود یکی درشت تر بنام هسته روینده دیگری کوچکتر بنام هسته مولد. دانه گرده معمولا دارای دو غشا است، تنبان پهلوانان
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی مزخرف لاطایل، منحرف از راه راست: از راه پرت افتاده است. یا از مرحله پرت است دور از اصل موضوع است: (وقتی دیدم لیدیا اینقدر از مرحله پرت است ناچار شدم بوی گفتم) (دشتی)، گیج. اسباب خرده و ریزه متفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرته برداری
تصویر گرته برداری
((گَ تِ بَ))
طراحی چیزی به کمک گرده (یا خاکه) زغال و غیره، یکی از شیوه های ترجمه، عمل تقلید یا نسخه برداری از یک تصویر یا طرح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورت
تصویر ورت
عوض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرد
تصویر گرد
حلقوی، دور
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی لک لک کمیاب، اگرت بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
کاهش یابنده، سقوط کردن
دیکشنری اردو به فارسی