هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد، دور و بر و اطراف چیزی گرد آمدن: جمع شدن، فراهم آمدن گرد آوردن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن گرد آوریدن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن گرد کردن: کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن گرد گرفتن: اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن، کنایه از محاصره کردن گرد هم آمدن: کنایه از دور هم جمع شدن، اجتماع کردن
هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد، دور و بر و اطراف چیزی گِرد آمدن: جمع شدن، فراهم آمدن گِرد آوردن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن گِرد آوریدن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن گِرد کردن: کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن گِرد گرفتن: اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن، کنایه از محاصره کردن گِرد هم آمدن: کنایه از دور هم جمع شدن، اجتماع کردن
پیمانه، کیل، گره، پنگان، گز، جریب، برای مثال زان که امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری - ۴۵۶) کچلی، جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، اندروب، اندوب، انروب
پیمانه، کیل، گره، پنگان، گز، جریب، برای مِثال زان که امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری - ۴۵۶) کچلی، جَرَب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گَر، گال، اَندُروب، اَندوب، اَنروب
مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم، به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم، کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم، کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم، کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم، ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است، در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم، در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
مقابلِ سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم، به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم، کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلامِ گرم، کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم، کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم، ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است، در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم، در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
گچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
گَچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
دورافتاده، کنار، منحرف پرت شدن: افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن پرت کردن: دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر پرت و پلا: پراکنده، پخش، سخنان بیهوده و بی معنی، چرند و پرند
دورافتاده، کنار، منحرف پَرت شدن: افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن پَرت کردن: دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر پَرت و پلا: پراکنده، پخش، سخنان بیهوده و بی معنی، چرند و پرند
روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذئب، ذیب، اغبر، سرحان، سمسم گرگ باران دیده: کنایه از شخص مجرب، کارآزموده، سختی کشیده و سرد و گرم چشیده، می گویند گرگ بچه از باران می ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی رسد دیگر نمی ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته اند یعنی گرگی که یکبار به دام افتاده و جان به در برده، گرگ پالان دیده گرگ پیر: کنایه از پیر جنگ دیده و کارآزموده، برای مثال ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به جای حریر (نظامی۵ - ۸۲۹) کنایه از زیرک، مکار
پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذِئب، ذیب، اَغبَر، سِرحان، سَمسَم گرگ باران دیده: کنایه از شخص مجرب، کارآزموده، سختی کشیده و سرد و گرم چشیده، می گویند گرگ بچه از باران می ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی رسد دیگر نمی ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته اند یعنی گرگی که یکبار به دام افتاده و جان به در برده، گرگ پالان دیده گرگ پیر: کنایه از پیر جنگ دیده و کارآزموده، برای مِثال ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به جای حریر (نظامی۵ - ۸۲۹) کنایه از زیرک، مکار
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه چرت و پرت: چرت
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چَرَند، یاوِه، ژاژ، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، شِرّ و وِر، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، فَلادِه، بَسباس، تَرَّهِه چرت و پرت: چرت
ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار خاک، زمین، کنایه از قبر کنایه از فایده کنایه از رد، اثر کنایه از غم پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد گرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن گرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن گرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن گرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار گرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار خاک، زمین، کنایه از قبر کنایه از فایده کنایه از رد، اثر کنایه از غم پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد گَرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن گَرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن گَرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن گَرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار گَرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
گرترود مارگارت. دختر توماس بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی در سال 1868 میلادی در دورهام متولد شد و پس از اتمام تحصیلات خود در کوئین کالج و دانشگاه آکسفورد (1888 میلادی) مدتی مسافرت کرد، و مسافرتی نیز به دوردنیا نمود و مدتها در رومانی و ایران توقف کرد. بسبب علاقه ای که به شرق نزدیک داشت، زبانهای فارسی و عربی را آموخت. زنی بی باک بود و در ایران، آسیای صغیر، سوریه و صحرای عربستان مسافرتهای فراوان کرد که شرح آنها را در آثار خود آورده است. در جنگ بین الملل اول بخدمت دولت بریتانیا درآمد، و در سال 1915 میلادی عضو ادارۀ جاسوسی در ممالک عربی گردید، و رابط بین بعضی از سران عرب با بریتانیا بود. بعد از جنگ در بغداد اقامت گزید، و در تأسیس مملکت عراق و رسیدن فیصل اول به سلطنت در سال 1926م. مؤثر بود. بقیۀ عمر را صرف تأسیس و ادارۀ موزۀ ملی باستانشناسی بغداد کرد و بسال 1921م. در بغداد درگذشت. از آثارش یکی سفرنامه (1894 میلادی) است که بعداً در سال 1928 میلادی بنام مناظرایرانی بچاپ رسید، و دیگر کاخ و مسجد اخیضر (1914 میلادی) و اشعاری از دیوان حافظ (1897م.). منتخبی از نامه های وی در 1927م. بعنوان نامه های گرترود بل انتشار یافت. (از دایرهالمعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین)
گرترود مارگارت. دختر توماس بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی در سال 1868 میلادی در دورهام متولد شد و پس از اتمام تحصیلات خود در کوئین کالج و دانشگاه آکسفورد (1888 میلادی) مدتی مسافرت کرد، و مسافرتی نیز به دوردنیا نمود و مدتها در رومانی و ایران توقف کرد. بسبب علاقه ای که به شرق نزدیک داشت، زبانهای فارسی و عربی را آموخت. زنی بی باک بود و در ایران، آسیای صغیر، سوریه و صحرای عربستان مسافرتهای فراوان کرد که شرح آنها را در آثار خود آورده است. در جنگ بین الملل اول بخدمت دولت بریتانیا درآمد، و در سال 1915 میلادی عضو ادارۀ جاسوسی در ممالک عربی گردید، و رابط بین بعضی از سران عرب با بریتانیا بود. بعد از جنگ در بغداد اقامت گزید، و در تأسیس مملکت عراق و رسیدن فیصل اول به سلطنت در سال 1926م. مؤثر بود. بقیۀ عمر را صرف تأسیس و ادارۀ موزۀ ملی باستانشناسی بغداد کرد و بسال 1921م. در بغداد درگذشت. از آثارش یکی سفرنامه (1894 میلادی) است که بعداً در سال 1928 میلادی بنام مناظرایرانی بچاپ رسید، و دیگر کاخ و مسجد اخیضر (1914 میلادی) و اشعاری از دیوان حافظ (1897م.). منتخبی از نامه های وی در 1927م. بعنوان نامه های گرترود بل انتشار یافت. (از دایرهالمعارف فارسی) (فرهنگ فارسی معین)
ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 15000گزی شمال خاوری سکوهه و 8000هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل. سکنۀ آن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 15000گزی شمال خاوری سکوهه و 8000هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل. سکنۀ آن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است جزء دهستان اشکوربالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در50هزارگزی جنوب رودسر و 14هزارگزی خاوری پل. دارای 41 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
ده کوچکی است جزء دهستان اشکوربالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در50هزارگزی جنوب رودسر و 14هزارگزی خاوری پل. دارای 41 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مرکّب از: و + گر، مخفف اگر + ت، مخفف و اگر تو را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار ویک دو بیتک از این شعر من بکن بکنند. ابوالعباس عباسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
مُرَکَّب اَز: و + گر، مخفف اگر + ت، مخفف و اگر تو را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار ویک دو بیتک از این شعر من بکن بکنند. ابوالعباس عباسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور قلعه زراس. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور قلعه زراس. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
زغال سوده ای که در پارچه بندند و بر کاغذی سوزن زده طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نیز گویند خاکه نقاشان طرح بیرنگ، آفتی که بانگور میرسد بطوری که دانه هایش بگرد آلوده میشود و سیاه میگردد (خراسان و گلپایگان)، سلولهای جنسی نر گیاهان که اکثر کروی شکلند و در داخل سیتوپلاسم آنها دو هسته دیده میشود یکی درشت تر بنام هسته روینده دیگری کوچکتر بنام هسته مولد. دانه گرده معمولا دارای دو غشا است، تنبان پهلوانان
زغال سوده ای که در پارچه بندند و بر کاغذی سوزن زده طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نیز گویند خاکه نقاشان طرح بیرنگ، آفتی که بانگور میرسد بطوری که دانه هایش بگرد آلوده میشود و سیاه میگردد (خراسان و گلپایگان)، سلولهای جنسی نر گیاهان که اکثر کروی شکلند و در داخل سیتوپلاسم آنها دو هسته دیده میشود یکی درشت تر بنام هسته روینده دیگری کوچکتر بنام هسته مولد. دانه گرده معمولا دارای دو غشا است، تنبان پهلوانان
بی معنی مزخرف لاطایل، منحرف از راه راست: از راه پرت افتاده است. یا از مرحله پرت است دور از اصل موضوع است: (وقتی دیدم لیدیا اینقدر از مرحله پرت است ناچار شدم بوی گفتم) (دشتی)، گیج. اسباب خرده و ریزه متفرقه
بی معنی مزخرف لاطایل، منحرف از راه راست: از راه پرت افتاده است. یا از مرحله پرت است دور از اصل موضوع است: (وقتی دیدم لیدیا اینقدر از مرحله پرت است ناچار شدم بوی گفتم) (دشتی)، گیج. اسباب خرده و ریزه متفرقه